پروفسور مجيد سميعي هرچند به وجود قلب اعتراف دارد، اما كاركردهاي آن را ناچيز ميشمارد. وي كه در برنامه دورهمي تلويزيون دولتي ايران سخن ميگفت مغز را اصل و تمامي واقعيتهاي ديگر مانند: ذهن، خرد و حس را تابع اين واقعيت دانسته است.
در طرز تفكر او كه ناشي از تصورات فيزيكاليستي است به شكل رسانهزدگي حق حيات ذهن ناديده گرفته شده است. از نظر او هرگونه دانايي و آگاهي از قانون مغز پيروي ميكند. جالب اين كه ايشان نميدانند اگر ذهن نباشد به كلي دانايي و آگاهي به وجود نميآيد كه از نوع مغزي يا ذهني باشد. ضمن اين كه در اين گفتار رسانهاي به كلي از قلبآگاهي، حيات قلبي و نيز وجدان و منطق قلبي دور افتاده است.
در حالي كه ذهن مركز هرگونه آگاهي و گواهي است و مغز ابزار جانبي و در عين حال عملياتي آن به حساب ميآيد. اين آگاهي از آنجا كه همواره با احساسي در آميخته ممكن است پديدارهايي خالص و نابي از آن استنباط نشود و به همين دليل در چرخه دانايي به وجود قلبآگاهي نياز است.
با اين فرض كه در چرخه دانايي و آگاهي از نوع ذهني و مغزي ترديد وجود داشته باشد، قلبآگاهي كه حكمتي بدون پوسته است در ذهن حاضر ميشود و در فرايند دانايي به كمك خرد و حس ميآيد. البته ايشان در اين مورد خاص تفكر اينهماني ذهن و مغز را ترويج ميكند كه به نظر ميرسد اين اشتباه اساس ديگر اشتباههاي واقعي ايشان در چهارسوي ايده دانايي شده است1.
1- پروفسور مجيد سميعي در تاريخ 29 خرداد 1316در تهران متولد شد. وي در زمينه تورم مغز و ترميم و بازسازي دستگاه عصبي محيطي مطالعات قابل پذيرش علمي انجام داده است. البته بيشتر فعاليت علمي ايشان متمركز بر روي تومورهاي موسوم به «تورينوم آكوستيك» بوده است.
.