آيا سياست بايد پوست بيندازد؟
چرا سياست بايد پوست بيندازد؟
آيا پوستاندازي سياست يك ضرورت است؟
اين ضرورت چگونه قابل فهم ميشود؟
آيا پوستاندازي سياست ناشي از ضخيم شدن آن است؟
آيا بدين معناست كه نرمخويي سياست از ميان رفته است؟
چرا سياست سفت و سرسخت شده است؟
آيا در سياست گُل سياست ميآرايند؟
چرا گُل آرايي سياست رخت بربسته است؟
آيا خشم سياسي برجاي گُل دوستي نشسته است؟
اكنون پوستاندازي سياست چگونه ممكن است؟
آيا پوستاندازي به اصلاح بنيانهاي سياست مربوط ميشود؟
بنيانهاي سياست چگونه فهم ميشود؟
آيا به فرهنگ سياست ارتباط دارد؟
اين فرهنگ چگونه است؟
آيا فرهنگ سياست بيمار است؟
با اين تلقي اصلاح سياستها چگونه ممكن ميشود؟
آيا اصلاح سياستها به فاهمه سياستسازان ارتباط دارد؟
اصلاح اين فاهمه چگونه شكل ميگيرد؟
چه سازوكاري براي اصلاح فاهمه وجود دارد؟
آيا اصلاح فاهمه به امر تعليم سياست باز ميگردد؟
اصلاح فاهمه از كجا آغاز ميشود؟
آيا به نظام آموزشي ارتباط پيدا ميكند؟
نظام آموزشي تا چه اندازه از ظرفيت خود اصلاحي برخوردار است؟
آيا نظام آموزشي خود به اصلاح فاهمه نياز دارد؟
اگر خود نيازمند باشد، چگونه ميتواند نيازمندي را بينياز كند؟
به هر حال چه بايد كرد؟
آيا بنا داريد كه بينديشيد؟
آيا دغدغهاي براي انديشيدن دارد؟
با اين نگاه چگونه ميتوان گشايشي در راه تفكر سياست به وجود آورد؟
آيا بنا داريد كه تجربهاي از آن داشته باشيد؟