آينده چيست؟ آيندهپژوهي چگونه است؟ جهان اسلام چه نيازي به آينده و آيندهپژوهي دارد؟
آينده جهان ناآمده و در راه است. آينده هرچند در سطح كلان تابع گذشته انسان نيست و از امر انساني پيروي نميكند، ولي امور انساني آن تابع سياستها و سياستگذاريهاي امروز است. بر اين مبنا آينده چنان ساخته ميشود كه امروز بنياديش نهاده شده است. با وجود اين، آيندهپژوهي به معني درست انديشيدن و پژوهيدن ديروز، امروز با نگاهي به نشانههاي فردا است. اگر در اين پژوهش، گذشته و امروز ناديده گرفته شوند، آيندهپژوهي بنيادي از خيالانگيزي بيهوده است.
آيندهپژوهي چه فرصتهايي را در اختيار ما ميگذارد و چه تهديداتي را از پيشرو بر ميدارد؟ آيندهپژوهي همه فرصت است و هر تلاشي در چهارسوي آن تهديدي را از ميان بر ميدارد. اين فرصت در جهان اسلام عميقتر و اثر بخشتر ظاهر شده، هرچند كه جوامع اسلامي به سادگي از كنارش گذشتند و در مواضعي فرصتها را با تهديدهايي جابجا كردند.
بر اساس اين قاعده، جهان اسلام براي دستيابي به فرصتها و كشف مناسب تهديدها به آيندهپژوهي واقعانگار نيازمند است كه در آن كليت مسلمانان و كشورهاي اسلامي برپايه نيازها و خواستها ديده شود. بنابراين پرسيده ميشود جهان اسلام در كجاي جهان ايستاده است؟ اين جهان چه نقشي در گذشته ايفا كرده و چه نقشي را امروز به عهده دارد و فردا به دنبال ايفاي چه نقشي خواهد بود؟
جهان اسلام به مجموعهاي از جهانبيني مسلمانان در سطوح مختلف جهاني و دولتهاي اسلامي پيچيده شده است. جهان اسلام در دوره نابينايي ملل غربي چراغ آگاهي، بيداري و مسئوليتپذيري آنان بوده است. اين جهان در دورهاي دچار فترت شده و نه تنها آيندهنگري خود را از دست داده، بلكه با فراموشي زمان از زمانه نيز دور مانده است. اكنون كه فصلي از بيداري مسلمانان فرا رسيده، آنان بايد گذشته، حال و آينده را همزمان بپايند و به دنبال حق حيات جهانشمول باشند. اين نقش برجسته به آيندهپژوهي و داشتن نگاه آيندهپژوهانه معطوف است. هرچند به نظر ميرسد كه ملل اسلامي دير از خواب بيدار شدند، ولي اين بيداري هم غنيمت ارزشمند و هم فرصت بايسته است كه بايد آن را در مسير سياستها برپايه فكر و منطق آيندهپژوهانه تعميق بخشيد.
پرسشهاي آيندهپژوهانه را به صورت ديگري پي ميگيريم. در جهان اسلام چه ضرورتي براي فهم آينده و آيندهپژوهي وجود دارد؟ در مقطع كنوني چه نيازي در تحولات جهان اسلام به اين فكربرانگيزي دامن زده است؟
واقعيت اين است ما در جهان ناآرام زندگي ميكنيم كه گويا لحظات آن به هم ناپيوسته است. در اين جهان همه به آرامي ناآرامند و لحظات حيات آنان از هم گسسته است.
در اين جهان كه ديروز به امروز نپيوسته و فردا با حدسهايي قابل دريافتن است، راهي جز تكيه بر گذشته و سكونت در امروز و مطالعه در چگونگي فردا وجود ندارد. فردا لحظات ناآمده است. انسان به فرداي ناآمده زنده است و همه چندو چون زندگي او به فردا وابسته است.
با وجود اين، همه مسلمانان در جهان اسلام نيازهاي مشتركي دارند كه اين نيازها آنان را به هم پيوند داده است. نيازهاي آنان پارهاي فرهنگي و پاره ديگر تمدني است. اكنون ما هم فرهنگ مشتركي داريم و هم از تمدن واحدي تغذيه ميكنيم. اين نياز مشترك، علايق فرهنگي و تمدني ما را سامان داده و در نتيجه ما را به استراتژي واحدي در سطح بينالملل ميخواند.
در اين علايق لايههايي از سياست، اقتصاد، حقوق و مطالعات انساني نيز ديده ميشود. بر اين مبنا پژوهشهاي آيندهپژوهانه بايد در مركز اين لايهها قرار گيرد تا بتواند علايق انساني را در مسير مناسبي قرار دهد كه توفيق عملي به همراه داشته باشد.
وضعيت كنوني جهان اسلام مانند كشورهاي اسلامي پاره پاره و تَرَك برداشته است و بر آن وحدت رويهاي در حوزه فرهنگ، سياست، اقتصاد، حقوق و روابط بينالملل حكومت نميكند. اكنون ما در جايگاهي هستيم كه هم به نيكي نيازهاي امروز خودمان را نميشناسيم و هم فهم مشترك از علايق اسلامي امروز و فرداي خود نداريم. اين دو فقر ايجاب ميكند كه در جهان اسلام‹‹ بنياد آيندهپژوهي›› تأسيس شود كه حلقه وصل دولتها و ملل اسلامي باشد. در اين بنياد بايد آينده مسلمانان، جوامع اسلامي و دولتهاي اسلامي با تقويت فكر اسلامي و نيز با تأكيد بر خود بنيادي و هويت اسلامي دنبال شود.
بنياد آيندهپژوهي بايد با فهم ضرورتها و كشف نياز مشترك جوامع اسلامي به دنبال فرداي بهتر مسلمانان باشد. به علاوه بايد علايق مشترك اسلامي و دغدغههاي مشترك ملي، منطقهاي و بينالمللي آينده در دستور كار پژوهش آيندهپژوهانه اين بنياد قرار گيرد.
در اين بنياد بايد نياز ديروز و نيازهاي دشوار امروز براي كشف نيازهاي فردا مطالعه شود تا جايگاه آينده مسلمانان و دولتهاي اسلامي در ميان ديگر مردمان جهان و دولتها مشخص شود. اين كشف براساس دغدغههاي مشترك ما را در مسير نياز مشترك قرار ميدهد و در نتيجه فهم مشتركي از امروز و فردا به وجود ميآيد كه موجب ميشود در جامعه اسلامي اميد تازه وزيدن گيرد و ملل اسلامي در سطح جهان حق حيات مجدد پيدا كنند.
ما با تأسيس بنياد آيندهپژوهي در جهان اسلام ميخواهيم سه اتفاق مهم و اثربخش در ملل اسلامي رخ دهد:
اول: پيدايي تدين اسلامي كه چگونه در جهان ناآرام كنوني، فردي مسلمان و متدين حق حيات داشته باشد. يعني ما بايد جامعه بنياديني را طراحي كنيم كه براساس آن تدين اسلامي نه تنها تقويت شود كه امتياز ممتاز انساني به شمار آيد و اين ويژگي ممتاز جهانشمول شود.
دوم: به وجود آمدن توسعه پايدار اسلامي در جوامع انساني است. يعني براي پيشرفت و توسعه پارادايمهايي را تعريف كنيم كه سياستهاي سياستي موجبات تقويت ملل اسلامي را فراهم كنند و آنان را به جايي برسانند كه بتوانند در جهان كنوني با اميد و اطمينان سخن بگويند و اضطراب و دلشورهاي در گفتارها و نوشتارهاي آنان ديده نشود. از سوي ديگر توسعه در اقتصاد، فرهنگ، حقوق، سياست و روابط بينالملل ميتواند رضايت شهروندان اسلامي را از بنياد آيندهپژوهي تأمين كند.
سوم: عقلانيت هدفي در برابر عقلانيت ابزاري است. در عين حال يكي نبايد فداي ديگري شود و تقويت آينده مسلمانان درگرو همپيوندي آنهاست. هرچند كه در تمامي مواضع اصالت به عقلانيت هدفي داده ميشود و فرهنگ اسلامي نيز بر اين عقلانيت تأكيد دارد.
پيشنهاد دوم به آيندهپژوهي تقنينيِ ملل اسلامي معطوف است. اين آيندهپژوهي براي جهان كنوني، آينده متفاوتي را ترسيم و طراحي ميكند و از سوي ديگر جهانبينيهاي مختلف به صورت طبيعي موجبات شكلگيري آيندههاي متفاوت خواهند شد.
تقويت آيندهپژوهي تقنيني در جهان اسلام در ميان ديگر آيندهپژوهي با توجه به مباني دين رحمت بنياديتر خواهد بود. اين آيندهپژوهي با وحدت رويه نيازهاي ملل اسلامي را در سياست، قدرت، اقتدار، صنايع، دفاع ملي و كيفيت زندگي برتر تأمين ميكند.
آيندهپژوهي تقنيني ميتواند با ارائه سياستهايي مانند ارزيابي نقش علم و فناوري در اقتصاد سالم، هدايت منافع انساني مبتني بر علايق ملل اسلامي و ارتباط و همكاري با دولتهاي منطقهاي و بينالمللي موجب ارتقاي ملل اسلامي در جهان شود.
با وجود اين آيندهپژوهي در جهان اسلام به ذهن مواج اسلامي نيازمند است كه هم درك روشن از گذشته داشته باشد و هم امروز را مناسبتر بشناسد و هم به تقويت ذهن فردا براي بنياد مناسب تمدن اسلامي بينديشد. در پديداري اين آرمان به وجود آمدن فكر خودبنياد در امر آيندهپژوهي اصل لازم است. اگر در آيندهپژوهي فكر اصالت نداشته باشد، اتفاقي در آن سامانه نميافتد تا اميدبخش باشد. از سوي ديگر فقر فكر در آيندهپژوهي موجب فقر زبان فكر ميشود و در نتيجه آيندهپژوهي توجيه موجهي پيدا نميكند. بنابراين در امر آيندهپژوهي جهان اسلام براي تحقق تدين اسلامي، توسعه پايدار، عقلانيت آيندهپژوهي و آيندهپژوهي تقنيني ملل اسلامي به ذهن مواج اسلامي، فكر خودبنياد و كشف زبان فكرِ آينده لازم است.