رئيس جمهور دانا
نكته اصلي اين است كه رئيس جمهور دانا بايد چه چيزي را بداند. رئيس جمهور دانا بايد چيزهايي را بداند كه براي كشور نافع است. در اين رابطه به اصولي چند اشاره ميشود:
1-رئيس جمهور بايد بيش از هر چيز بداند كه انسان سياسي كيست؟ چه شاخصهايي دارد؟ خواستهها و نيازهايش چيست؟ چه حق و حقوقي دارد؟ و از چه قانوني بايد پيروي كند؟
2-رئيس جمهور دانا بايد جامعه سياسي را در زواياي مختلف آن بشناسد. او بايد بداند كه تفاوت اين جامعه با اجتماعات انساني چيست؟ آيا هر اجتماع انساني موافق با اجتماع سياسي است؟ او بايد حد و گسترده دايره جامعه مدني را بشناسد و بداند كه عبور از اين دايره براي هر انساني ممنوع است. به ويژه از حقوق مدني و آزاديهاي بنيادين اين جامعه اطلاع كافي داشته باشد تا در مواقع تهديد بتواند از آن دفاع كند.
3-رئيس جمهور دانا بايد ذهني حساس، مسؤليتپذير و منطقي داشته باشد تا در تفكر حكمراني او گشايش انساني به وجود آيد. رئيس جمهور بايد در سطح وسيعي بداند كه مسؤل شهروندان، حافظ حق، حقوق و امنيت آنان است. با اين حال او از هر چيزي كه اين مسؤليت را تهديد ميكند بايد دوري جويد تا دستخوش سرگردانيها و آشفتگيها نشود.
4-با اين حال رئيس جمهوري داناست كه روش و اصول كشورداري را بداند و براي اين دانستن ناگزير از كشورشناسي است. او بايد اقوام، احزاب و گروههاي سياسي، فرهنگي، ديني، حقوقي، اخلاقي و اجتماعي را در سطوح مختلف بشناسد و به لحاظ كشورشناسي چنان توانا باشد كه چيزي از دايره شمول دانايي او بيرون نباشد.
5-رئيس جمهور به عنوان يك اصلِ پايدار بايد براي امر كشورداري تعليم ببيند و از حداقلهاي دانش سياسي، سياستي، حقوقي، اقتصادي، امنيتي، فرهنگي و اجتماعي برخوردار باشد و داناي به قانون اساسي و قوانين عادي كشور باشد تا متوجه تنگناهاي كشورداري شود.
6-رئيس جمهور بايد چهارسوي فرهنگ، اقتصاد و سياست كشورش را بشناسد و بر تنشهاي منطقهاي و بينالمللي سيطره لازم سيطره باشد. او با اين شناسايي ميتواند تدبير سياسي و سياستي در كشور انجام دهد كه بجاي تعارضها، سازوكاري از تعامل منطقي را در جامعه مدني به وجود آورد. با اين منطق رئيس جمهور بايد بداند كه تعارضها حاصل بيفكري و تعاملها نتيجه منطقي تفكر در مفاهمه كشورداري است.
7-با اين نگاه رئيس جمهوري داناست كه اهل تفكر، سياست و منطق سياستي باشد و چرخه خرد سياسي را در سياست دنبال كند تا هر گفتار، كردار و پندارش تابع اصولي باشد و از منطق قانون خرد پيروي كند و همواره سخن به خردمندي بگويد.
8-با اين اصل رئيس جمهور بايد از جهانشناسيِ معقولي برخوردار باشد تا مدافع معقول از كشورشقانون در سطح بينالملل باشد. اگر او كشورها و ملتها را نشناسد به كلي بيجا چانه ميزند و تلاشهايش تا پيچ وصال هم نميرسد. او زماني جهان را ميشناسد كه سياستهاي حاكم بر آن را شناخته باشد و بداند كه روح عمومي جهان به چه سمتي ميرود.
9-رئيس جمهور دانا ميداند كه در چه جهاني زندگي ميكند و متناسب با آن جهان خود را ميشناسد و توسعه ميدهد. او در اين موقعيت خودتدبيري انجام ميدهد و با منطق دانايي گامي به پيش بر ميدارد.
10-رئيس جمهور دانا بايد ملت خود را همراه با تاريخ ملل بشناسد. او بايد بر امور سياستهاي ملي و بينالمللي سيطره لازم داشته و سمبل يك ذهن بزرگ سياستي در كشورش باشد.
11-رئيس جمهور دانا بايد ذهني آيندهنگر و آيندهانديش داشته باشد. او بايد بداند كه آيندهنگري نه توهم و علم كه سراسر برآمده از تفكر خلاق است. بر اين اساس رئيس جمهور بايد مجري قانون آينده و آينده قانوني كشورش باشد. با اين فرض لوايحي را كه به مجلس قانونگذاري ميفرستد بايد رويكرد آيندهگرايانه و در عين حال معطوف به قدرت آيندهانديشي و بر اساس مسائل و منطق آيندهپژوهانه و با بهرهگيري از تفكر كانوني باشد.
12-رئيس جمهور بايد كانونهاي تفكر كشور خود و منطقه و نيز ملل و به ويژه كانونهاي تفكر بينالمللي را بشناسد و قدرت نفوذ آنها را در چرخه سياست و خصوصاً مشاورههاي سياستي جدي بگيرد و بداند كه امروزه كانونهاي تفكر در سياستگذاري بسيار مهم هستند و ناديدن آنها به نحوي ديده نشدن فن حكمراني در جهان جديد است.
13-رئيس جمهور دانا بايد تفاوت رسانهاي بودن با در رسانه بودن را در سطوح متفاوت بشناسد و بداند كه تلاش مستمر براي رسانهاي بودن جاي در رسانه بودن را نميگيرد. با اين منطق كسي كه هميشه حرف ميزند تا در رسانه حاضر باشد با كسي كه حرف ميزند كه رسانهاي شود، دو نگرش متفاوت است.
14-رئيس جمهور دانا بايد تفاوت سه اصل اساسي انديشمندي، دانشمندي و سوادمندي را بداند. او بايد با فهم اين اصول در دانشهاي بنيادين كشورش تدبيري انجام دهد تا دانشگاه امروز انسانهاي انديشمند و دانشمند تربيت كنند. اگر در وضع كنوني دانشگاه تدبيري صورت نگيرد، دانشگاهها و دانشكدهها به سوادگاهها و سواكدهها تبديل ميشوند و در نتيجه بجاي انسانهاي انديشمند و دانشمند افرادي با ويژگي سوادمندي تحويل جامعه داده ميشوند.
15-رئيس جمهور دانا بايد ذهن سياسي و سياستي داشته و اساسا براي يك چنين مسؤليتي تعليم ديده باشد. اگر كسي براي رئيس جمهوري تربيت نشود، او به كلي از گردونه اين سِمت سياسي و سياستي بيرون است. زيرا اين فرد ممكن است در پُست رئيس جمهوري قرار گيرد، اما كارهايي انجام دهد كه تناسبي با مسؤليت او نداشته باشد. يعني در حالي كه رئيس جمهور است براساس رفتارها و كاركردهايش رئيس جمهور نيست. با اين فرض در چهارسوي رئيس جمهوري يك كشور ناخواسته چرخه تنازع دورغگو پيش ميآيد.
16-رئيس جمهور بايد از مشاوراني با ذهن بزرگ سياسي و سياستي استفاده كند. اين ويژگي به او ميآموزد كه مشاوران تعيينكننده كارآمدي رئيس جمهوري محسوب ميشوند. به طوري كه در جهان جديد هر رئيس جمهوري با مشاوران عالي سياستي خود در امر حكمراني شناخته ميشود. اين اصل را تاكنون رؤساي جمهور روسيه، آمريكا، چين، ژاپن، آلمان و هند مورد استفاده قرار دادهاند.
17-رئيس جمهور بايد شوراي عالي مشاوران داشته باشد كه هر يك براي قارهاي تدبير بينديشند. شايد براي برخي از كشورها مانند: آمريكا، روسيه، چين، آلمان و هند مشاوران ويژه لازم است. به نظر ميرسد حتي وزارت خارجه و شايد وزارت كشور نيز در تصميمات كلان كشور بايد تحت تدبير شوراي مشاوران فعاليت سياسي انجام دهند.
18-رئيس جمهور بايد ذهني خردمند و فكور داشته باشد تا به مغز كشورداري دست پيدا كند. او بايد چرخه تعامل ذهن و مغز را بداند و تا حدودي به دانش زمان اشراف داشته باشد. اين ويژگي موجب ميشود كه او سخن به خردمندي و نيز مبتني بر الگويهاي مغزي بگويد تا براي شنونده خوشايندي به وجود آورد.
19-رئيس جمهور دانا بايد وسعت نظر داشته باشد و با تدبير حكومتي بين وزراي دولت سازوكار منطقي ايجاد كند تا امور كشورداري دسستخوش آشفتگي و پريشاني نشود. ضمن اين كه افرادي را براي وزارتخانهها برگزيند كه در آن اصل فن حكمراني رعايت شود. با اين نگاه هم وزير بايد به مثابه فن وزارتي در وزارتخانه مربوطه قرار گيرد و هم ذهن جامعنگر وزارتي داشته باشد و وزارتخانه را در تنگناهاي ذهني خود به دام نيندازد.
20-رئيس جمهور دانا بايد سمبل خرد سياسي در سياست باشد و با جامعنگري كشور را با تدبير خرد حكومتي اداره كند. او با اين منطق از چرخش حزبي، گروهي و جناحي بيرون ميآيد و مدافع منافع ملي ميشود و با تدبير فن حكمراني كشور را در تعامل ملي و بينالمللي با اصل مفاهمه منطقي به پيش ميبرد.
با توجه به اين اصول پرسيده ميشود كه رؤساي جمهور كنوني جهان در چه وضعي قرار دارند؟
آيا دغدغه فن حكمراني دارند يا به دنبال حكمراني خوب ميگردند كه سرانجامي نامعلوم دارد؟
آيا از مشاوران فكور در امر كشورداري استفاده ميكنند يا به تدبير كساني توجه دارند كه با بيتدبيري يكسان است؟
آيا وسعت نظر رئيس جمهوري دارند يا در دام تنگناهاي ذهن حزبي و سياسي خود گرفتارند؟
آيا هيئت دولت را به مثابه فن حكمراني سامان دادهاند يا دستخوش آشفتگيهاي متفاوت شدهاند؟
آيا انسان سياسي، جامعه سياسي، قانون سياسي، نظم سياسي و امنيت سياسي را ميشناسند؟
آيا روش كشورداري را براساس فن حكمراني ميدانند؟
آيا براي كشورداري به مثابه فن حكمراني تعليم ديدهاند؟
آيا بنيانهاي كشور خود را در لايههاي مختلف قومي و قبيلهاي ميشناسند؟
آيا كشورهاي منطقه را از نظر سياسي، اقتصادي و سياستي مورد بررسي قرار دادهاند؟
آيا تاكنون سفر تحقيقاتي از نوع سياسي و سياستي در اين كشورها داشتهاند؟
آيا جهان كنوني را با همه ابعاد سياسي و سياستي ميشناسند و ميتوانند تصوير مناسب از آن ارائه دهند؟
آيا بر سياستهاي بنيادينِ جهاني سيطره و اشراف لازم دارند؟
آيا ذهن احساسبرانگيز و فكربرانگيز در اداره امور كشور دارند؟
آيا از ذهن كانوني، آيندهنگري و هوشي برخوردارند؟
آيا به تفكر كانوني به مثابه انديشه سياستي باور دارند؟
آيا تفاوت ميان انديشمندي، دانشمندي و سوادمندي را ميدانند؟
اگر همه اين امور را نميدانند يا نسبت به بسياري از آنها بياطلاعند، آيا به نظر شما براي رئيس جمهوري فرد مفيدي خواهند بود؟
چند درصد از رؤساي جمهور جهان در چهارسوي اين اصول بنيادين ميگنجند؟
اگر كساني در دايره فن حكمراني به مثابه انصاف و تدبير قرار نميگيرند، آيا مناسبتر نيست كه جاي خود را به اهل فن حكمراني بدهند تا براي انسان امروز و فردا نافع باشند؟