فن حكمراني معطوف به ارادههاست. اين ارادهها ذهن را با روشمندي به پپيش ميبرند،
از سوي ديگر كشف اين ارادهها ذهن را به سمت مقاصد هدفي ميخوانند و نشان ميدهند كه با اين تلقي در فن حكمراني چند اراده متفاوت وجود دارد:
الف) اراده معطوف به قدرت كه اقتدار حكمراني را سامان ميدهد. يعني حاكميت فراگير و ناگسسته شكل ميگيرد و بنيادي متسحكم برپا ميشود.
ب) اراده معطوف به خرد كه خردمندي مبناي مردمپسندي قرار گيرد. يعني خرد در چهارسوي مردمپسندي حكومت كند و آنان به سمت عقلانيت سياسي بخواند.
ج) اراده معطوف به فكر كه از تجميع اراده قدرت و خرد به وجود ميآيد. اين اراده هرچند محصول دو اراده پيشين است، ولي در سراي ذهن شكل ميگيرد و در تحت فرمانش واقع نميشود.
براساس اين سه اراده در فن حكمراني سه زبان حكومتي سامان يافته است:
اول: زبان قدرت كه ترسيمي از اقتدار در فن حكمراني است.
دوم: زبان خرد كه با قدرت مقاصد هدفي را دنبال ميكند.
سوم: زبان فكر كه با آن ايدههاي حكمراني نشانهگذاري ميشود.
با وجود اين در فن حكمراني علاوهها بر اين كه ارادههاي قدرت، خرد و فكر لازم است، پديداري زبان قدرت، خرد و فكر امري بايسته خواهد بود. از سوي ديگر ميان آنها ملازمه منطقي وجود دارد كه اگر يكي نباشد، ديگري نيز از دستور ميافتد.