در این سياستنامه مبانی حکمت، حاكميت و حکومت به نیکی بيان شده و روح امر سياسي آن در چهل قسمت طراحی گردیده و زوایای مفهومی حکومت برای دولت اسلامی در زمینههای فرهنگی، سیاسی، اخلاقی و اقتصادی در پرتو عهدنامه مالک اشتر نخعی گشوده شده است.
در اين سياستنامه، ويژگي حكومت اسلامي، حاكم اسلامي، حقوق شهروندي و رابطه دولت با مردم بيان شده است.در اين سياستنامه، امام علي (ع) از يك سو مفاهيم بنياديني همچون ضرورت خودسازي، خدامحوري و به ياد خدا بودن، سيطره بر نفس خود، توجه به نيايش، زندگي، مرگ، روز واپسين و محاسبه و از سوي ديگر توانايي در امر سياسي، شناخت مردم، تجربه كاري، شايستگي، داشتن پشتكار، بلند همتي، استقامت، قاطعيت، شجاعت، پرهيز از خشم، مخالفت با ستم و پشتيبان دادگري و انصاف و ... را مورد اشاره قرار داده است.
سياستنامه، انتخاب عنوان ديگري براي عهدنامه امام علی(ع) به مالک اشتر نخعی است كه در آن خط و مشی کلی حکومت اسلامی در زمينههای سياسی، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی، اقتصادی و آبادانی کشور ترسيم شده است. گرچه مخاطب مستقيم اين فرمان مالک اشتر بوده، ولی غيرمستقيم دستورالعمل فني از حكمراني برای همه دولتهای اسلامی در دورههای مختلف حكومتي است.
اين سياستنامه بهصورتي طراحی و شروع شده که بيانگر امر حکومتی بودن مفاهيم پايه آن است. زيرا صدور فرمان از جانب کسی است که بر مؤمنان ولايت دارد، ازاينرو به نوعی منشور حکومتی برخاسته از ولايت خداست. بهويژه صراحت و روشنی بيان سياستنامه نشان از الزامی بودن آن دارد که مالک موظف به عمل و اجرای آن در استانداری مصر بوده است.
در اين سياستنامه، حکمتهای متعدد حكومتي بيان شده که برای همه سياستگذاران و مديران حکومتی در تمامی سطوح آموزنده است. البته نگاه حِکَمی به فرمان حکومتی مبانی آن را به لحاظ ساختاری و مفهومی قابل فهمتر میکند.
اين نامگذاری از دو جهت برای ساختارهای حکومتی اهميت دارد: يکی از باب اين كه نياز همه انسانها به آن است تا با توجه به اين حكمتها از اين سرچشمه سيال سيراب شوند. ديگر دميدن احساسي تازه به روح فراموش شده مفاهيم و معانی حکمت حکومتیِ بنيادين است. با اين بيان راه ورودی در حکمت حکومتی پيدا میشود تا در جامعه انساني امور حکومتی با آن حلوفصل گردند.
امام علی (ع) ويژگیهای حکمت حکومتی را در سازمان حكمراني در چهار محور كلي بيان کرده است:
الف) تحصيل و جمعآوری ماليات کشور،
ب) جهاد و جنگ با دشمنان نظام اسلامي،
ج) زمينهسازی براي اصلاح حال مردم آن سرزمين،
د) آبادسازی شهرهای كشور.
محورهای بيان شده ستون اصلی سیاستنامه را تشکيل میدهند که حکمتهای چهلگانه حکومتی از آنها استخراج شدهاند. در اين پژوهش بناست که شمهای از مفاهيم حکمت حکومتی امام علی(ع) در پرتو اين سياستنامه بيان شود تا گشايشی در فهم و عمل به آن در جامعه اسلامي بهوجود آيد. اين گشايش ممکن است حساسيتی را برای اذهان در حکمت حکومتی بهوجود آورد که موجب ارتقای تفکر در حوزه سياست، فرهنگ، اقتصاد، امنيت و آبادانی کشور در نظام سياسی براساس منطق حکومتی شود.
حکمت اول
سياستنامه امام علی(ع) به مالک اشتر در میان سياستنامههای مختلف عميقترين و در عين حال گستردهترين و جامعترين آنهاست. در اين سياستنامه، حکمتهای حکومتی به تفصيل هر چه بيشتر برای کارگزاران حکومتی در دورههای اسلامی بيان شده است. اين سياستنامه حاوی مباحثی در زمينه حکومتی، سياسی، سياستي، فرهنگی، قضايی، نظامی، اجتماعی، اخلاقی، مردمداري و كشورداري است.
امام علی(ع) در دوره حکومت خود کارگزاران مختلفی داشته که سياستنامههاي بسياری برای آنان نوشته، ولی سياستنامهای را که براي مالک اشتر مرقوم فرموده ويژگیهای متفاوتی با ديگر سياستنامهها دارد. اين ويژگی شايد از جهت امتيازی بوده که در مالک اشتر نخعی ديده و بدينگونه سياستنامه جامعی برای استاندار مصر نوشته که هم مورد اعتماد حکيم حکومتی بوده، هم نزديکترين استانداری به دشمن بوده و هم در آستانه سقوط قرار داشته است.
موضوع حکمت اول برگزيدن مالک اشتر برای استانداری مصر و نگارش جامعترين و عميقترين سياستنامه حكومتي بوده است. امام علی(ع) در آغاز سياستنامه بيان داشته که اين فرمان بنده خدا علی امير مؤمنان به مالک اشتر پسر حارث است.
در آغاز اين سياستنامه چند حکمت حکومتی به اجمال بيان شده كه لازم است مورد توجه قرار گيرد:
اول ـ حاکم بايد برای مسلمين خراج فراهم آورد تا موجب استحکام پايههای حکومت و حكمراني شود. يعنی حاكم بايد در خدمت مردم باشد و برای مردم کار کند تا علاوهبر مشروعيت در حوزه عمومي مقبوليت اجتماعي پيدا کند. بنابراين حاكم نه بر مردم كه براي مردم و در خدمت مردم است و اگر از اين اصل گذر كند او از موضوعيت حاكم اسلامي بودن فرو ميافتد.
دوم ـ با دشمنان دين و مردم پيکار کند. زيرا بخش عمده توجه مردم به حکومت برای امنيت انساني و اجتماعي است كه تماميت كشور حفظ شود و جان، مال و ناموس مردم در امان باشد. با وجود اين اگر حاکمی از بهوجود آوردن اين موهبت ناتوان باشد از مدار اعمال حکمرانی بيرون ميرود و به خودي خود عزل ميشود.
سوم ـ کارهاي مردم را سامان دهد. اين حکمت بهواسطه دو حکمت پيشين بهوجود میآيد و فهم و مفهومي ميشود. يعني حاكم نميتواند نسبت به امور مردم بيتوجه باشد و او در هر چيزي که به نحوي با حكومت حلوفصل ميشود، موظف به سامان دادن آن است.
چهارم ـ در جهت آبادانی شهر تلاش کند که اين امر موجب رفاه و آسايش مردم میشود.
اين فرمان به صورتی طراحی شد که استاندار را در هر موقعيتی در حکمی قرار میدهد. زيرا کار او عمران و آبادی دين و دنيای مردم است که بهواسطه استحکام حکومت تعميق میيابد و چنانچه هر كسي درصدد برآيد كه اين حکمت را از دستور بياندازد، حاکم بايد با او پيکار کند تا در حوزه عمومی ایفای حق صورت گیرد.
حکمت دوم
اين حکمت به دو اصل تقوای الهی و پذيرش ولايت مربوط ميشود.
امام علی(ع) مالک را به تقوای الهی و پذيرش اطاعت از خود (ولایت) فرا میخواند. امام(ع) از او میخواهد که آنچه در کتاب الهی از واجبات، محرمات و سنن الهی آمده، پيروی کند. زيرا حاکم بايد تابع کتاب، سنن و شريعت الهی باشد تا فرمان او مشروع تلقی شود. بنابراين مشروعيت حكومت در نظام اسلامي به تابعيت حاكم از كتاب الهي، سنن و شريعت معطوف شده است.
امام علی (ع) مبنای پيروی را تقوای الهی و اطاعت از فرمان خدا قرار داده است. زيرا او اساس کار حکومت را کتاب و سنن الهی از واجبات و محرمات دانسته است. بنابراين اگر حاکمی از تقوای الهی پيروی نکند و از فرمان خدا اطاعت نکند، اطاعت از او موضوعيت نخواهد داشت.
در اينصورت کسی از خوشبختی دور میشود که سنن الهی را انکار يا نابود کند. زیرا انسان پرهيزکار خدا را بايد با دل، دست و زبان ياری کند که او برتر است و ياری کردن هر کس به کمک خدا پذيرفته میشود. پس خدا کسی را ارجمندی و عزت میبخشد که دين او را ارجمند سازد و چنانچه از اين اصل دور شود، از ارجمندی و عزت باز میماند.
حکمت سوم
اين حکمت درباره عبرتآموزی و توجه كردن به خود است.
امام علی(ع) مالک اشتر را به جايی میفرستد که نخست تصوير روشن و مناسبی از آنجا به او نشان میدهد. امام (ع) در امر سياسي به او گفته تو را بهجايی میفرستم که پيش از تو دستخوش تحول و دگرگونيهايی شده است. اين تحول گاهی به عدل و داد بوده و گاهی با ظلم و ستم همراه بوده است. مردم درباره تو چنانکه تو درباره آنان حکم جاری کردی، خواهند گفت و داوری خواهند کرد. يعني مردم به اعمال حكمراني حاکم توجه ميكنند و همان را مبناي داوري خود قرار ميدهند.
امام علی(ع) به مالک فرمود: مردمان نيکوکار از سخنان خود شناخته میشوند. با اين بيان مالک را ترغيب میکند که بهعنوان حاکم اسلامی بايد فردی نيکوکار باشد و بداند كه مردم اين ويژگیها را از سخنان و اعمال او میفهمند.
براساس اين قاعده در حوزه حکومت به چند نکته اصلی اشاره کرده است:
1. نيکوترين اندوخته هر شخص کردار شايسته اوست و عمل وي مبنای داوری دیگران قرار میگيرد. از اين جهت است كه گفته شده هركس با اعمال خود شناخته ميشود.
2. حاکم باید هوای نفس خود را در اختیار بگیرد و در مسير درست هدايت کند. بنابراین كسي به نيكي زيسته است كه بر هواي نفس خود سيطره يافته و آن را در مسير مناسب هدايت كرده است.
3. بخل ورزيدن بر نفس خود و به تاراج نگذاشتن آن از دیگر وظایف حاکم است.
4. رها کردن هر آنچه که در آن حلالی وجود ندارد.
5. پيمودن راه حق و انصاف در هر چه که دوست دارد يا ناخوش شمارد.
امام علی(ع) با تبيين اين اصول سرمشقی را برای حاکمان اسلامی درگذر تاريخ نوشته که توجه و عمل به آن موجب احيای حکومت اسلامی میشود. از طرفی حاکمان اسلامی بايد اين حکمت را سرمشقی در اعمال حکومتی خود قرار دهند تا از اعمال حق در جامعه باز نمانند و خود نيز از مسير حق منحرف نشوند.
حکمت چهارم
امام علی(ع) در اين حکمت رابطه حاکم و کارگزاران اسلامی را با مردم بيان میکند. در اين مورد چند ويژگی اساسي را بيان کرده است:
الف) مهر ورزيدن و توجه کردن به مردم،
ب) محبت کردن به مردم،
ج) لطف نمودن به مردم.
حاکم با مهر ورزيدن، محبت کردن و لطف نمودن خود را در ميان مردم ثابت میکند. اين اعمال موجب مشروعيت و تاحدودي مقبوليت حاكم اسلامي در ميان مردم ميشود. زيرا مردم با اين اعمال پسنديده حاکم به حاکميت اسلامی براساس باور کارگزاران اسلامی باور میکنند. با وجود اين چنانچه حاکمی غیر از اين شيوه عمل کند از حکمت حکومتی، حكمراني معقول و اسلامي و عقلانيت حكومتي دور افتاده است.
امام علی(ع) میگويد: حاکم نبايد موجودی درنده و خونخوار باشد تا خوردن خون مردم را غنيمت گيرد. از نظر او مردم دو دستهاند. دستهای برادر دينی تو محسوب میشوند و دسته ديگر در آفرينش با تو برابر و همانندند. سپس میگويد ممکن است از آنان لغزشی سرزند و دستخوش انحراف شوند و خواسته و ناخواسته به گناه آلوده گردند. در اين موقعيت حاکم اسلامی بايد گناه آنان را ببخشد و از لغزش آنان در گذرد. يعني حاکم اسلامی چنان بايد از گناهان آنان در گذرد که دوست دارد خدا گناهان او را ببخشد. زيرا حاکم اسلامی برتر از آنان است و آنکه بر تو ولايت دارد، از تو برتر است. خدا از آنچه تو را ولايت داد، بالاتر است. او کار مردم را به تو سپرده و آنان را وسيله آزمايش و امتحان تو قرار داده است.
حاکم نبايد آماده جنگ با خدا شود. اگر حاکمی با خدا بجنگد، گريزی از انتقام او نخواهد داشت و هرگز از بخشايش و مهر او بینياز نخواهد شد. امام (ع) در اين حکمت علاوهبر موارد فوق به سه نکته ديگر اشاره کرده است:
1. حاکم در بخشايش نبايد پشيمانی به خود راه دهد. زيرا بلندنظري از حاكم اسلامي پسنديده است و انتظار مردم هم با بلندنظری تأمین میشود.
2. در مجازات کاری که راهحل وجود دارد، شتاب نکند تا رحمت حق شامل حال بنده او شود.
3. در کيفر کسی شادی به خود راه ندهد.
حکمت پنجم
اين حکمت درباره فساد حکومت و قدرت است.
امام علی (ع) در حکومت از يک نمايش مشهور پردهبرداری کرده و نشان داده که چگونه بهوجودآمدن اين فساد خطرآفرين است. امام (ع) فرمود: حاکم نبايد بگويد که فرمانروايی به من داده شد و من به مردم فرمان میدهم و مردم بايد از فرمان من پیروی کنند. از نظر امام علي (ع) اين پندار موجب پديداری سه فساد در كشور میشود:
1. دل را سياه و تباه میکند.
2. دين را فرسوده و ناتوان میسازد.
3. در حوادث حکومت موجب گرفتاری يا نابودی نعمت میشود.
حکومت در جامعه سياسي نمايش مردمی قدرت از جانب آنان است، اگر مردم در نظام حكمراني نباشند، حکومتی وجود ندارد تا قدرتی باشد. بنابراين اگر حاکمی احساس کند که حکومت و قدرت از اوست و مردم بايد تابع او باشند، بهوجود آمدن سه آفت در جامعه شهروندي، (سياهی دل، فرسودگی دين و نابودی نعمت) امري اجتنابناپذير در نظام کشورداری خواهد بود.
اگر در حاکمي قدرت حکومت کبر و خودبينی بهوجود آورد و موجب شود که عظمت، كرامت و بزرگی خدا را نفهمد، او در اين موقع بايد به عظمت خدا بنگرد و در آنچه توانايی ندارد نظاره نمايد و توانا شود. اين شيوه سرکشی حاکم را میخواباند و غرور او را فرو مینشاند و عقل از دست رفته او را به جای خود بازمیگرداند. با اين بيان باید از خود بزرگبينی پرهيز شود تا انسان خود را در کبر و عظمت همانند خدا بهشمار نياورد. زيرا خدا اگر بخواهد هر کسی را خوار میسازد و هر خودبينی را ذليل و ناچيز میگرداند و هرکس را که خواهد هدایت میکند.
حکمت ششم
حاکم در نظام اسلامی بايد دو انصاف را در دستور کار خود قرار دهد:
1. در مورد حق خدا كه دستورات اوست به انصاف عمل کند.
2. انصاف از جانب خود و درباره مردم و نيز خويشاوندان نزديک رعايت شود.
حاکم بايد نسبت به مردم با انصاف عمل كند و خويشاوندان خود را به اين نکته مهم فراخواند. يعنی هم خود را بپايد که دچار غرور و فساد قدرت نشود و هم خويشاوندان خود را تا با رعايت انصاف به مردم ستم نشود.
اگر کسی در مورد مردم انصاف را رعايت نکند، ستمکار است. زيرا کسی که دشمن بندگان خدا شود، با خدا دشمن شده است. در اينصورت کسی که با خدا در جنگ باشد، استدلال او برای مجاب کردن پذيرفتنی نيست و باطل است. بنابراين انصاف، معيار دوستی با بندگان خداست و تا زمانی که به سمت خدا باز نگردد و توبه نكند، استدلال او پذيرفتنی نخواهد بود.
امام علی(ع) میفرمايد: چيزی مانند ستم نعمت خدا را دگرگون نمیسازد و کيفر او را نزديک نمیکند. زيرا خدا دعای ستمديدگان را میشنود و در کمين ستمکاران است.
حکمت هفتم
برترين عمل حاکم در قرابت با حق و مردم است.
بهترين کار نزد خدا اين است که حاكم به حق و مردم نزديک باشد، زيرا ملاک برتری حاكم در دوستی حق و توجه داشتن او به مردم است. زيرا عدل با حق گسترده میشود و در آن خشنودی مردم بيشتر تأمين خواهد شد. در اين حکمت، مبانی عملی برای اعمال حکمرانی ارائه شده است.
امام علی(ع) برترين عمل حاکم را در دو اصل نزديکی به حق و مردم دانسته است. از نظر ایشان اين دو اصل در واقعيت عملی ملاک حکمرانی برتر براي حاکم برتر است. زيرا عدالت در حق گشايش میيابد و خشنودی و رضايت مردم در عدالت منطبق با حق تأمين میشود.
اگر در حکومتی عموم مردم ناخشنود باشند، خشنودی نزديکان را بیاثر مینمايد. اگر مردم راضی باشند، خشم نزديکان زيانی به حاكم نمیرساند و پوشيده میماند. يعنی در سازمان حکومت، رضايتمندی مردم اصل است و اگر اين اتفاق رخ دهد، خشم و خشنودی نزديکان بیاثر خواهد بود.
از طرفی هيچيک از طبقات مردم برای حاکم پرهزينهتر در حال رفاه و بیفايدهتر در گرفتاری و گريزانتر از انصاف و پر اصرارتر در خواستهها و ناسپاستر در بخششها و عذرناپذيرتر در هنگام خودداری از بخششها و کم صبرتر در پيشامدهای سخت روزگار از نزديکان نيستند. بنابراين فقط ستون دين و انبوه مسلمانان در برابر دشمنان پشتوانه محسوب ميشوند. پس مردم را بايد جدی گرفت و به آنان توجه کرد و ميل و گرايش حاکم نیز بايد به سمت آنان باشد تا حكومت برقرار بماند.
حکمت هشتم
اين حکمت درباره پوشاندن عيوب مردم است.
در ميان مردم کسانی از تو دورتر و دشمنترند که بر عيوب مردم اصرار بيشتر میورزند. زيرا در ميان مردم چيزهايی وجود دارد که حاکم به پردهپوشی آنها سزاوارتر است.
آنچه از عيوب مردم بر حاکم پوشيده است، حاكم نبايد در پي آشکار کردن آن برآيد، زيرا حاکم بايد عيبهای ظاهر شده مردم را بپوشاند و آنها را برطرف كند و بداند كه خدا درباره آنچه از او پنهان است حکم میکند. پس بهجای آشکار کردن عيوب مردم بايد آنها را بپوشاند تا خدا آنچه را که او دوست دارد از ميان مردم پنهان بماند بر او بپوشاند.
حاکم نبايد در دل کينهای از مردم داشته باشد و بايد آنچه در دل دارد بگشايد و رشته دشمنی و انتقام را از ميان بردارد. يعني آنچه برای او آشکار نيست به سرعت در جهت آشکار کردن آن اقدام نکند و سخنان سخنچين را جدی نگيرد که سخنچين خائن و دغلکار است، هرچند خود را همانند خيرخواهان جلوه دهد.
در اين حکمت چند نکته اساسی وجود دارد:
1. کسانی از حاکم دورترند و دشمن او بهشمار میآيند که بر عيوب مردم اصرار میورزند.
2. حاکم برای پردهپوشی عيوب مردم سزاوارتر است.
3. حاکم نه تنها بايد عيوب ظاهر شده مردم را بپوشاند که بايد آن را برطرف کند.
4. حاكم بايد عيوب مردم را چنان پوشيده نگه دارد که دوست دارد خدا عيوب او را بپوشاند.
5. حاكم نبايد از مردم کينهای در دل داشته باشد و باید رشته دشمنی و انتقام را از ميان بردارد.
حکمت نهم
اين حكمت درباره مشاوران و مشورتدهندگان حكومتي است.
مشاوران حاکم به دو دسته شايسته و ناشايسته تقسيم ميشوند. مشاوران شايسته به تعميق حکومت و خير و سعادت مردم میانديشند و مشاوران ناشايسته حکومت را تهی میسازند و مردم را از خير و سعادت محروم میکنند. بنابراين حاكم بايد از مشاوراني مشورت بگيرد كه به خير و سعادت مردم ميانديشند.
امام علی (ع) میفرمايد: حاکم بايد اساس کار خود را در مشورت قرار دهد و در اين مورد بخلی نورزد. اگر حاکمی در مشورت با شايستگان بخل ورزد، اين عمل او را از نيکوکاری، بذل و بخشش باز میدارد و او را از فقر میترساند. حاکم بايد خود نترسد و شجاع باشد و افراد ترسو را در ميان خود راه ندهد. زیرا انسان سست عنصر حاکم را در کارهای حکومتی ضعيف میکند و او را از تصميمهای بزرگ و تأثيرگذار در كشور باز میدارد.
حاکم بايد از همنشينی با انسانهای حريص و آزمند پرهيز کند که حرص ستم را برای حاکم میآرايد. بنابراين بخل، ترس، حرص و آز سرشتها و غرايز گوناگونیاند که آنها را بدگمانی به خدا گرد آورده است.
در اين حکمت چند مفهوم كليدی وجود دارد:
1. مشورت حكومتي مغز حکمت حکومتی است. زیرا مشورت پايه تعميق حكومتي به شمار ميرود.
2. اين مغز از طريق کشف مشاوران شايسته و تفكيك آن از ناشايسته به دست ميآيد.
3. بر اين اساس حاکم بايد انسانی نترس و شجاع باشد و از انسانهای سست عنصر که هم در کارهای حکومتی ضعيف عمل میکنند و هم حاکم را از کارهای بزرگ باز میدارند، پرهيز کند و از آنان به عنوان مشاور حكومتي استفاده نكند.
4. حاکم بايد از مراوده با انسانهای حريص و آزمند بپرهيزد که آنان موجب بدگمانی او به خدا ميشوند.
حکمت دهم
اين حکمت در پي تبيين ويژگي همکاران حاکم اسلامي است.
در جامعه سياسي دو کس بدترين همکار حاکم اسلامي به شمار ميروند که حاکم بايد از همنشينی با آنان پرهيز کند:
اول ـ کسي که او پيش از همكاري با تو وزير و همکار بدکاران بوده است.
دوم ـ کسی که در گناه با بدکاران شرکت کرده است.
اين دو گروه نبايد از ياران و همکاران حاکم اسلامي باشند. زيرا آنان از ياران تبهکاران و برادران ستمکارانند. در اينصورت حاکم جانشين بهتری از آنان خواهد يافت که آگاهی و کارآيی آنان را داشته باشد و جرائم و گناهان و کردار بد آنان را نداشته باشد. بنابراين کسی بايد همکار حاکم اسلامي باشد که ستمکاری را در ستم کردن ياری نکرده و به گناهکاری در گناهش مددی نرسانده است كه او برای حاکم در كشورداري هزينه کمتری دارد.
از طرفی برای حاکم ياری و خدمت کردن اين گروه، نيکوتر و مهربانی آنان به حاكم بيشتر و دوستی جز با حاكم کمتر است. پس حاکم بايد اين گروه را ياران خاص خود قرار دهد و با آنان همنشين باشد و از آنان در اعمال حكمراني مشورت بگيرد.
حاکم در گزينش کارگزاران خود بايد اصلح را انتخاب کند که سخن تلخ حق را بيشتر به او بگويند و در کاری که خدا آن را برای اوليای خود نمیپسندد، از کمترين همکاری با او خودداری نمايند، گرچه کاری باشد که هوای نفس حاکم در آن است.
با پارسايان و راستگويان چنان ارتباط برقرار شود و به گونهای پرورش يابند كه عادت کنند از حاكم فراوان ستايش نکنند و خاطر او را با کاری که انجام نگرفته با ستودن شاد ننمايند. زيرا ستودن بسیار موجب خودپسندی و بزرگبینی میشود و انسان را به تکبر و سرکشی نزديک میکند.
انتخاب کارگزاران اصلح رگه اصلی حکومت و اعمال حكمراني در جامعه حکومتی است. حاکم در انتخاب کارگزاران خود بايد به پيشينه آنان توجه کند و کسانی را برگزيند که هم ستم نکردند و هم ستمکاری را ياری نکردند. اين افراد هم راستگويند و هم بیجهت از حاکم ستايش نمیکنند تا خاطر او را شاد کنند و اين کار موجب میشود که حاکم به تکبر و سرکشی نزديک نشود.
حکمت يازدهم
اين حکمت درباره مديريت سالم و اعتماد كردن به مردم است.
حاکم نبايد نيکوکار و بدکار را يکسان و برابر بداند که اعمال اين شيوه رغبت نيکوکاران را در نيکی کردن کم میکند و بدکاران را به بدی وادار و تشويق مینمايد. يعني به هريک بايد به آنچه از امور كه پذيرفتهاند، رفتار شود. پس انسانها طبق اعمال خود سنجيده شوند و با آنان باید بر همين اساس رفتار شود.
حاکم زمانی از گمان مردم رهايی میيابد که در حق آنان نيکی کند. او بايد در پرداختها و هزينهها به مردم تخفيف دهد و از حقوقی که بر مردم ندارد، از وادار کردن آنان پرهيز نمايد. يعني حاکم از مردم باید چيزی را بستاند که از حقوق حاکميت بهشمار میآيد و غیر از اين اجحاف بر حق مردم خواهد بود.
رفتار حاکم در اعمال حکومتی باید به گونهای باشد که خوشگمانی برای مردم بهوجود آورد. زيرا خوشگمانی و تفاهم رنج بسيار و بار سنگين را از دوش حاکم برمیدارد. با وجود اين کسی به خوشبينی و خوشگمانی حاکم سزاوارتر است که نيکی از تو به او رسيده و کسی سزاوار بدگمانی خواهد بود که بدی از تو به او رسيده باشد.
حکمت دوازدهم
اين حکمت به پاسداری از سنتهای پسنديده مربوط میشود.
حاکم بايد مدافع سنتهای پسنديده مردم باشد و برای محافظت آنها پاسداری نمايد. از طرفی آيينی که بزرگان امت به آن عمل کردند و مردم بهواسطه آن به يکديگر پيوسته و الفت يافتهاند و طبق آن با يکديگر سازش و سامان پيدا کردند، نبايد گسسته شود. حاكم بايد براي پيوند با مردم تلاش كند و از پراكنده كردن آنان بپرهيزد.
حاکم بايد مدافع برپايی آيين و سننی باشد که به سنتهای نيک گذشته زيانی نرساند. در اينصورت پاداش و صواب برای کسی خواهد بود که سنتهای نيک را بنيان گذارد و گناه بر کسی است که سنتهای نيک را بر هم زند و نقض نمايد.
حاکم بايد از هرگونه کشمکش بیحاصل در جامعه بپرهيزد و از هر کشمکشی که موجب درگيری و نزاع اجتماعی میشود دوري كند. او سننی را بايد پاس بدارد که به تعميق ساختارهای اجتماعی و سياسي کمک میکند. بنابراين او بايد کسانی را که مدافع برپايی آيين و سننیاند که جامعه را سامان میدهد، پاداش دهد و مقام آنان را گرامي بدارد.
حکمت سيزدهم
در اين حکمت حاکمان به تبادل نظر با دانشمندان فراخوانده شدند.
حاکم بايد با دانشمندان تبادل نظر کند و با آنان گفتگو نمايد تا به اسرار حکومتی آشنايی پيدا کند. او با حکيمان بايد سخن بسيار گويد و مباحث حکومتی را با آنان در ميان گذارد تا برای مشکلات جامعه و حکومت در اعمال حکمرانی راه حل منطقی پيدا کند.
تبادل نظر حاکمان با دانشمندان موجب پديداری سه چيز در ساختار حکومت میشود.
اول ـ اعمال اين شيوه استواری شهرها را به دنبال دارد.
دوم ـ با اين شيوه ساختارهای حکومت و نظام حكمراني به درستی برپا میشود.
سوم ـ در اين صورت حاکم با آنچه كه پيش از او مردم بپا داشتهاند و راست و درست بوده، آشنا میشود.
حکمت چهاردهم
در اين حکمت طبقات مختلف جامعه را به حاكم تعليم میدهد.
مردم طبقات مختلفی را در جامعه تشکيل میدهند. کار آنان در جامعه به گونهای رقم خورده که کار بخشی به بخش ديگر پيوسته است و اصلاح عمومی در گرو تعامل اجتماعی است. بنابراين در جامعه انسانی همه بههم وابستهاند و کسی بینياز از ديگری نيست.
ـ دستهای از مردم سپاه خدايند و از امر حكومتي او پيروي ميكنند.
ـ دستهای دبيران و نويسندگان عمومی و خصوصیاند که در نوشتن نامههای حکومتی انجام وظيفه میكنند.
ـ دستهای کارگزاران عادل، باانصاف و خوشرفتارند كه به نيكخويي شناخته شوند.
ـ دستهای اهل جزيه و خراج از ذميان و مسلمانند.
ـ دستهای بازرگانان و صنعتگرانند.
ـ دستهای طبقه پايين و از حاجتمندان و نيازمندانند.
خدا نصيب هر دسته را معين فرموده و حدود و ميزان واجب آن را در کتاب خود و در سنت پيامبر (ص) بيان نموده است. اين نصيب پيمانی از جانب خداست که نزد ما نگهداری میشود.
حکمت پانزدهم
در اين حکمت نقش طبقات مختلف مردم و رابطه آنان با حکومت بيان شده است.
هر طبقه از مردم در سامان دادن حکومت نقشی مهم و تأثيرگذار بهعهده دارند که وظايف حکومتی آنان را شکل میدهد. اين نقشها به تناسب طبقات مختلف مردم متفاوت خواهد بود.
سپاهيان ستون استوار مردم و زينت و آبروی استانداران، دولت، عزت دين و پشتوانه راههای امن کشور محسوب ميشوند. مردم به سپاهيان نياز دارند و سپاهيان در بودجه و خراج به مردم نيازمندند. خدا هر دو نيازمندی را در کتاب خود بيان فرموده است. سپاهيان برای پيکار با دشمن بهواسطه همياری مردم پيروز میشوند. آنان امور خود را به کمک مردم اصلاح میکنند و سامان میدهند و خراجي كه مردم ميدهند نيازمندی سپاهيان را کفايت میکند.
کار سپاهيان و مردم به قاضيان، کارگزاران و نويسندگان وابسته است. قاضی کار عهد، عقود و معاهدات را در جامعه برپا میکند و کارگزاران درآمدها و سودها را گرد هم میآورند و نويسندگان براي حاكم در کارهای خصوصی و عمومی اهل اعتماد به شمار ميروند.
کار اين سه گروه با بازرگانان و صنعتگران استوار میشود. يعنی عملکرد اين گروه موجب برپايی کمک به مردم است که بازار را برای امور مردم برپا میکنند. صنعتگران کارهايي انجام میدهند که مردم را کفايت میکند. آنان با توليد به قوام جامعه کمک میکنند. پس صنعتگران کارهايي انجام میدهند که ديگران آن را انجام نمیدهند و آن کاری معطوف به آنان است.
دسته فرودست جامعه سزاوار بخشيدن و ياری کردن خواهند بود. زيرا برای همه اين دستهها در نزد خدا گشايشی وجود دارد و هريک را بر استانداران و حکومت حقی است که بايد کارهای آنان را اصلاح کنند و سامان دهند. پس حاکم بايد با ياری جُستن از خدا برای اجرای حق و شکيبايی در انجام آنچه آسان يا دشوار باشد، خود را آماده كند تا حق آنان را بجا آورد.
حکمت شانزدهم
در اين حکمت ويژگیهای قوای مسلح و رسيدگی به نياز آنان بيان میشود.
کسی برای امر فرماندهی سزاوار است که نزد تو خيرخواهترين افراد برای خدا و رسول خدا (ص) و پيشوای تو و پاکدامنترين و بردبارترين آنان باشد. از کسانی نباشند که زود به خشم میآيند و زود پوزش میطلبند. يعنی کسی بايد فرمانده امر باشد که بر ناتوانان رحمت کند و بر قویدستان سرسختی نمايد. بنابراين کسی شايسته فرماندهی خواهد بود که درشتی و خشونت او را برنيانگيزد و برجای ننشاند و از کوشش بازندارد.
حاکم بايد با کسانی مرتبط باشد که صاحب قدرت، مردانگی و نسب باشند. او بايد از خاندانی که پارسا و پيشه نيکو دارند و اهل بزرگواری، شجاعت، رزمآوری، بخشندگی و جوانمردیاند، مراوده کند. زيرا آنان که بزرگواری را در خود فراهم کردند و نيکويیها را در خود گرد آوردند، انسانهای برترند.
حاکم بايد به کارهای چنين افرادی چنان بيانديشد و رسيدگی کند که پدر و مادر درباره فرزندان خود انجام میدهند. از طرفي حاكم کارهايی که برای مردم انجام میدهد و آنان را توانا میکند هرگز نبايد در چشمان او بزرگ ديده شود و یا نيکی و لطفی که نسبت به آنان انجام داده نباید کوچک بهشمار آورد، هرچند اندک باشد. زيرا نيکی کردن مردم را به خيرخواهی تو میخواند و آنان گمان نيک به تو پيدا میکنند.
حاکم بايد کارهای کوچک و بزرگ را همزمان رسيدگی کند و با وارسی کارهای بزرگ به انجام کارهای کوچک اعتماد نکند. زيرا لطف اندک تو را در جايی است که سود ببرند و لطف بسيار در جايی خواهد بود که بینياز از آن باشند. بنابراين حاکم بايد حکومتی فکر کند و هر چيزی که به نحوی با حکومت حلوفصل میشود را ببيند و چيزی را فراموش نکند تا موجبات ملالانگيزي را در جامعه حکومتی فراهم كند.
حکمت هفدهم
اين حکمت به تشويق نظاميان و محافظان برگزيده کشور میپردازد.
برگزيدگان سران بايد نزد تو کسانی باشند که به سپاهيان و محافظان کشور ياری میرسانند و آنان را کمک مینمايند. يعنی سپاه را بهواسطه کمکهای مالی ياری میکنند و با بخشش موجبات گشايش را فراهم میكنند. اعمال اين شيوه دلهای سپاهيان را متوجه تو میکند و نسبت به تو مهربان و فرمانبردار میشوند.
با وجود اين دو چيز ديد حاکم را روشن میکند:
1. برقراری عدالت در شهرها كه قوام شهرها به آن است.
2. بهوجود آوردن دوستی و محبت در ميان مردم كه به استواري حكومت ميانجامد.
دوستی يا بهواسطه سلامتی و صفای دل آنان آشکار میشود يا با خيرخواهی صورت میگيرد. شايد کسانی همراه مسئولی باشند که مردم آنان را از جهت اعمال حكومتي سنگين نشمارند و با گفتگوی زياد بر سرکار قرار گيرند. ازاينرو حاكم بايد اين گروه را از پيرامون خود دور كند تا به استمرار حكومت كمك كند.
حاکم بايد در امر حکومت خواستههای مردم را برآورده کرده و پيوسته از آنان به نيکی ياد کند و کسانی که رنج و زحمتی را تحمل کردند، پاس دارد. يعنی با يادآوری کار نيکوی آنان، شجاعان را برمیانگيزاند و ترسوهای وامانده را به خواست خدا به کوشش متمايل میکند.
حکمت هجدهم
اين حکمت بيان ارزيابی منطقی کار افراد است.
حاکم بايد ارزيابی درست و مناسب ارزش عمل هريک از شهروندان را بشناسد. زيرا ارزش عمل هر کس موجب تمايز او با ديگري میشود و کوشش رنج يکی را بهحساب ديگر نمیاندازد. او بايد پاداش به اندازه دهد و نسبت به زحمتی که انجام شده کوتاهی نکند و چيزي از چشمان او دور نماند تا در هر حوزه حکومتی با چشمان گشوده تصمیم معقول بگیرد.
حاکم نخست بايد هرکس را در جای خود قرار دهد و سپس کارکردهای آنان را درست ارزيابی کند تا ارزش عمل آنان شناخته شود. اعمال اين شيوه موجب میشود که هر کس به ميزان کار و رنج خود شناخته شود و همان مبنای درستي هرکس در سنجه حکومت خواهد بود. بنابراين اگر حاکمی تصميم گرفت که به کسی پاداش دهد يا در جهت ارتقای شهروندی اقدام کند با چشمان باز تصميم خواهد گرفت.
حاکم نبايد تحت تأثير بزرگی و شرف کسی رنج اندک او را بزرگ بهشمار آورد و گمنامی و فرودستی رتبه کسی موجب شود که کوشش سِترگ او را کوچک و خوار بهحساب آورد. او بايد چنان رفتار کند که ميزان، کوشش و عمل افراد باشد و امور پيرامونی در داوری حاکم تصرفی نکند.
در جامعه انسانی دو چيز مبنای سنجه حکومتی قرار میگيرد. يکی بزرگی کسی به لحاظ دارايی و رتبه اجتماعی و ديگر عمل افراد است. نظر امام علی (ع) اين است که رنج اندک فرادستان به لحاظ رتبه نبايد بزرگ بهشمار آيد و تلاش سترگ فرودستان نبايد کوچک و خوار شمرده شود. زيرا عمل شهروندان ميزان داوری برای حاکم است و ديگر امور در این حوزه نقش اساسی ايفا نمیکنند. بنابراين هر كس با عمل خود شناخته ميشود.
حکمت نوزدهم
اين حکمت مسئله حاکميت و اجتهاد را براساس کتاب و سنت مورد بررسی قرار میدهد.
در اسلام مشروعيت حاکميت براساس کتاب و سنت است و هر نوع اجتهادی بهواسطه عقل با اين دو اصل و اجماع پيوسته به معصوم (ع) صورت میگيرد. در امر حکومت اموري که برای حاکميت مشکلی بهوجود آورد بايد به خدا و رسول او بازگردانده شود تا در آن اصلاحي صورت گيرد.
در حکومت اسلامی مبنای هرگونه اجتهادی کتاب و سنت است که عقل محض بهواسطه اجماع پيوسته به معصوم (ع) برای حل مشکل حاکميتی اقدام میکند. يعنی در اين حوزه چنان نيست که هرکسی با اطلاعات عرفی نظر مناسب ارائه دهد. زيرا در امور حکومتی هدف از هرگونه اجتهادی اين است که اعمال حکمرانی براساس نظريه اسلام صورت گيرد و با مباني آن انطباق داشته باشد.
اگر امری در نظام حکومتی در وضعيت ابهام قرار گيرد بايد به خدا و رسول او بازگردانده شود که در اينصورت به آيات روشن و محکم قرآن عمل شده است. اين شيوه که امور مهم حكومتي به سنت نبوی بازگردانده شوند، پيروی از سنت جامع و فراگير اوست که در اسلام برای همگان پذيرفته شده است.
حکمت بيستم
اين حکمت درباره شرايط قضاوت و تعهدات حکومت در برابر مردم است.
امام علي(ع) در اين حکمت شرايط قضاوت و تعهدات حکومت نسبت به مردم را بيان كرده است. او برای انتخاب قضات به چند ويژگی اشاره کرده است:
1. برترين مردم را با نظر خود انتخاب نماييد تا کارها و مشکلات بر او دشوار نگردد و او را در تنگناها قرار ندهد.
2. قاضي بايد کسی باشد که ستيز دشمنان او را به لجاجت نکشاند و در اشتباه و لغزش پايدار نباشد و به پيش نرود.
3. زمانی که حق را نشناخت، در بازگشت به سمت آن باز نماند و به اشتباه خود اصرار نورزد.
4. نفس او به طمع مايل نشود تا از خود باز ماند و در نتيجه خدا را فراموش كند.
5. برای رسيدن به حق به اندک شناخت بسنده نکند و بررسی لازم انجام دهد.
6. در بررسی شبههها درنگ او بيش از همه باشد و بيش از همه برهان را بهکار گيرد تا هر چيز به کمک استدلال به روشنی برای او آشکار شود.
7. از رفتوآمد زياد شاکيان به ستوه نيايد و فردی بردبار باشد.
8. در آشکار کردن امر داوری شکيباتر باشد و در اين امور شتاب بیمورد را دخالت ندهد.
9. زمانی که حق برای او روشن شد بيش از همه و با قاطعيت هر چه بيشتر در داوری حکم صادر کند.
10. از کسانی باشد که ستايش بسيار او را به خودبينی دچار نکند و فردی منطقی و معقول باشد.
11. خوشامدگويی و فريبکاری او را دستخوش تغيير نسازد تا از حق منحرف شود.
امام علی(ع) در ادامه اشاره کردند که داورانی با چنين ويژگی اندک خواهند بود. پس كسي كه در قضاوت انتخاب ميشود بايد در مورد او بررسی بسيار صورت گيرد تا برترين انتخاب شوند.
حاکم بايد نياز اين داوران را برطرف کند و آنان بايد زندگی راحتی داشته باشند تا نيازشان به مردم کمتر باشد. از طرفي در نزد خود مقام و منزلت آنان را مانند نزديکان خود برجسته نمايد تا کسی درباره او طمع نکند و از گزند دسيسه مردان تو برحذر باشد. تو بايد نيک بنگری که دين در دست بدکاران گرفتار بوده و کار را از روی هوس انجام میدادند و آن را به نام دين میطلبيدند و اکنون که اين وضعيت متحول شده بايد امور حکومتی و قضايی بهصورت مناسب انجام شود.
حکمت بيستويکم
اين حکمت به گزينش کارگزاران، نيازها و بررسی دقيق کار آنان اختصاص يافته است.
در کار مدیران و کارگزاران حکومتی بايد دقت شود و درباره آنان پس از انديشيدن و آزمودن بهکار فراخوانده شوند، زيرا کارگزاران حکومت نبايد بهخاطر دوستی يا به ميل خود و بدون مشورت با ديگران برگزيده شوند که آينده خوبی براي حكومت و نظام حكمراني ندارد.
حاکم درباره کارگزاران حکومتی بايد سه اصل را رعايت کند:
1. در انتخاب کارگزاران دقت لازم بهعمل آورد و آنان پس از بررسی انتخاب شوند.
2. حاکم بايد در انتخاب کارگزاران فکر کند و برترين را برگزيند و هرگز بنا به ميل خود اقدام نکند.
3. پس از دقت و انديشه در انتخاب کارگزاران بايد آنان را در آزمون قرار دهد تا همه کارگزاران از آزمون سختی بيرون آيند.
از طرفي کسانی بايد انتخاب شوند که کارگزاران و مديران حکومتی را بپايند تا به هوای نفس خود رفتن و عمل کردن و مشورت نکردن را از دستور بياندازند که مشورت نکردن شعبهای از ستمگری و خباثت است و موجب ضرر رسيدن به فرد، جامعه و در نتيجه حكومت میشود.
کارگزاران حکومتی بايد از افراد باتجربه، باحيا و از خانوادههای صالح و پارسا باشند و کسانی برای کارگزاری انتخاب شوند که در مسلمانی و سابقه خدمت بيشتری دارند. يعنی حاکم بايد با جستجو کردن در جامعه چنين کارگزارانی را پيدا کند و آنان را برای مديريت امور حکومتی در سازمان حکومت برگزيند.
انتخاب اين مديران در چرخه حكومت به چند ويژگی برتر نياز دارد:
الف) اخلاق گرامیتر دارند و در توسعه و ترويج اخلاق جمعی کوشاتر خواهند بود.
ب) آبروی آنان محفوظتر است و تلاش خواهند کرد که آبروی ديگران را محفوظ بدارند.
ج) طمع کمتر دارند و عاقبتنگری آنان فزونتر است.
حاکم بايد روزی کارگزاران را فراوان و زندگی آنان را تأمين کند که فراوانی روزی به آنان نيرو میدهد تا در پی اصلاح خود برآيند و نسبت به اموالی که در اختيار دارند بینياز گردند. اين شيوه دليلی بر آنان است که درست بيانديشند و عمل کنند. اگر امر تو را نپذيرفته يا در امانت حکومت خيانتورزی كرده، کارهای آنان بايد زير نظر گرفته شود و مورد بررسی قرار گيرد و برای آنان ناظرانی گذاشته شود که راستگو و وفاپيشه باشند و آنان را مراقبت کنند که اين عمل آنان را به رعايت امانت حکومت و مهربانی با مردم برمیانگيزد.
بنابراین حاکم بايد نسبت به کارگزاران خود چند کار اساسی انجام دهد:
اول ـ زندگی آنان را تأمين کند تا به اموالی که در اختيار دارند تعرض نکنند.
دوم ـ اگر کارگزاری فرمان حاکم را نپذيرفته و در امانت حکومت خيانت کرده حاکم بايد به او با ترديد نگاه کند.
سوم ـ حاکم بايد برای کارگزاری که خيانت کرده ناظری بگذارد که راستگو و وفاپيشه باشد و آنان را مراقبت کند تا به رعايت امانت حکومت و مهربانی با مردم برانگيخته شود.
حاکم بايد خود را از دوستی خيانتکاران دور بدارد. اگر يکی از آنان دست به خيانت زده و از جانب ناظران گزارش تأييد شده ارائه گرديد، گواهی آنان بايد مورد بررسی قرار گيرد و کارگزار خيانتکار کيفر داده شود و تنبيه بدنی گردد. از طرفی لازم است از جانب حاکم به کارگزار اعلام شود که آنچه بهدست آورده از او ستانده میشود و حاکم بايد همه آنچه که بهدست آورده از او بستاند، سپس کارگزار خيانتکار بايد خوار شود و نشانه خيانت بر او گزارده شود. همچنين حاکم بايد طوق بدنامی به گردن او آويزد تا عبرت ديگران شود تا كسي اقدام به خيانت نكند.
حکمت بيستودوم
اين حکمت درباره گردآوری ماليات برای آبادانی شهرهاست.
حاکم بايد برای آبادانی شهرها مالياتی از شهروندان دريافت کند تا شهرها نابود نشوند. او در کار ماليات چنان بايد بيانديشد که صلاح مالياتدهندگان در آن است. يعنی اصلاح ماليات در کار مالياتدهندگان موجب صلاح مردم میشود و صلاح و سامان يافتن کار مردم به کمک ماليات ميسر میشود. در اينصورت مردم همگی مصرفکننده ماليات خواهند بود و مالياتدهندگان تأثير عمده در اصلاح و سامان يافتن امور كشور دارند. بنابراین باید نوعی همگرایی بین مالیاتگیرندگان و مالیاتدهندگان و مصرفکننده مالیات برقرار شود تا موجبات ملازمه منطقي را ميان آنان برقرار نمايد.
حاکم بايد به آبادانی و زيبايی شهرها توجه کند و با گردآوری ماليات به اين امر کمک نمايد. اگر برای آبادانی شهرها مالياتی جمعآوری نشود، آبادانی شهرها ميسر نمیشود و اين دو در پیدایی ملازم همند.
در اين حكمت سه نکته اساسي در کنار هم آمده است:
1. هدف از گرفتن ماليات، آبادانی شهرهاست.
2. ماليات بايد چنان گرفته شود که صلاح مالياتدهندگان در آن باشد.
3. نفع مالياتدهندگان موجب احراز مصالح مردم ميشود و اين دو ملازم يکديگرند.
با اين وجود حاکم مسئول مالياتی است که در اختيار میگيرد. اگر کسی از مردم ماليات بستاند و به آبادانی شهرها نپردازد، شهرها را ويران میکند و بندگان خدا را نابود خواهد كرد و در اين وضعيت کار حکومت به اندک راست و پايدار میماند. چنانچه مردم از سنگينی ماليات شکايت کردند يا آفتی به کشت آنان رسيده يا آبی از کشتها بريده يا خشکسالی بهوجود آمده يا کشت زمين در آب غرق شده يا با پيدايی آبی تباه گرديده، باید بار ماليات براي مالياتدهندگان سبک شود و چنانکه اميدداری کار آنان اصلاح و سامان شود باید در دریافت مالیات از آنان اصلاحی صورت گیرد.
اگر حاکمی ماليات چنين شهروندانی را سبک گرداند و از ماليات آنان بکاهد، بايد بر او گران و سخت شود. زيرا اين حرکت اندوختهای برای اوست که با آن شهرها را آباد ميكند كه به ساخت بنيانهاي حکومت و حاکميت باز میگردد. اين عمل تقدير مردم را نسبت به حکومت در پی دارد و شادمانی که عدالت را در ميان مردم گسترده میکند و حاکم بر فزونی و قوت آن تکيه خواهد کرد. بنابراين آنچه حاکم نزد مردم اندوخته موجب اعتماد و آسودگی خاطر آنان میشود و اثرگذاري آن بيش از دريافت ماليات خواهد بود.
از طرفی کسانی که به عدالت حاکم خو گرفتهاند و به دوستی و مدارای او آشنا گرديدهاند، حاکم بايد اطمينان آنان را بهدست آورد، زيرا شايد در آينده کاری بهوجود آيد که بهخاطر عهدی که با آنان گذاشته شد يا بهخاطر خود بپذيرند و انجام دهند.
کشور بهواسطه ماليات آباد میشود و زمين با تنگدستی ساکنانش ويران میگردد. شهروندان زمانی که تنگدست و فقير شوند، حاکمان به گردآوری مال و زيادهخواهی روی میآورند، مردم در اين وضعيت در کار حاکمان نسبت به عدالت سوءظن خواهند داشت و به آنان اطمينان نخواهند کرد و حاکم فزونطلب از آنچه که مايه عبرت است، سود و بهره کمتری میبرد.
حکمت بيستوسوم
اين حکمت به گزينش نويسندگان در امور حکومت مربوط میشود.
امام علی(ع) در اين حکمت نحوه انتخاب نويسندگان حکومتی را بيان میکند که تأمل در آن لازم است. او میگويد درباره کاتبان و دبيران حکومتی به شايستگی بايد نظاره شود و در ميان آنان بهترين بر سر کار فراخوانده شوند.
حاکم بايد برای نگارش همه نامههايی که در آنها تدبير و اسرار حکومتی وجود دارد، کسی را در ميان کاتبان و دبيران انتخاب کند که در اخلاص صالحتر از ديگران است يا کسی که ظرفيت بخشش و بزرگی را داشته باشد و او را به طغيان نکشاند و بر تو دلير نگرداند تا در جمع حاضر مخالفت نمايد. يا کسی باشد که فراموشی او موجب نشود که در رساندن نامه به کارگزاران و نوشتن پاسخ درست آنها سهلانگاری كند.
او نبايد در آنچه برای تو میگيرد يا از جانب تو میدهد يا پيمانی را به سود تو بسته سست گرداند. يا در بر هم زدن پيمانی که به زيان توست، ناتوان باشد. او بايد قدر خود را بداند و چنانچه قدر خود را نداند، در شناخت قدر ديگران ناتوان خواهد بود و از قدرشناسی ديگران باز میماند.
حاکم نبايد در انتخاب حاکمان تنها به فراست و اطمينان و خودگمانی اعتماد کند، زيرا مردم برای جلب نظر حاکمان به آراستن ظاهر میپردازند و خوشخدمتی پيشه میکنند و در پس آن چيزی از خيرخواهی و امانتداری وجود ندارد.
حاکم بايد آنان را به خدمتی که پيش از اين برای حاکمان نيکوکار گذشته بهعهده داشتهاند، بيازمايد. يعنی حاکم بايد به کسی اعتماد كند که ميان مردم اثری نيکو نهاده و از همه به امانتداری شناخته شدهتر است. اگر حاکمی چنين شيوهای را دنبال کند نشانه خيرخواهی او برای دين خدا و برای کسی خواهد بود که کار آنان برعهده اوست.
حاکم بايد بر سر هر کار مهتری بگذارد که نه بزرگی کار او را ناتوان سازد و نه بسياری آن موجب شود که او را از انجام کارهای نيک بازدارد و پريشان كند. اگر در کاتبان حکومتی عيبی باشد و حاکم از آن غافل شود، مسئوليت آن بهعهده او خواهد بود. زيرا حاکم مسئول همه اموری است که به نحوی با حکومت حلوفصل میشود و او بايد پاسخگوي همه آنها باشد.
حکمت بيستوچهارم
اين حکمت به توجه حاكم به بازرگانان و صنعتگران مربوط میشود. در اين حکمت به بازرگانان و صنعتگران توجه ويژه شده تا اهميت توليد و بازرگانی مورد ملاحظه قرار گيرد.
امام علی (ع) میگويد: در ارتباط با بازرگانان و صنعتگران بايد نيکی کرد و ديگران را به نيکی کردن در اين مورد فراخواند. از اين گروه چه کسانی که در شهرها اقامت دارند و چه در سازوکار بازرگانیاند يا با نيروی بدنی به توليد میپردازند به همه بايد نيکی کرد. زيرا اين گروه سرمايهها و منافع جامعه و بهوجود آورندگان ابزار آسايش و راحتی مردم در کشور خواهند بود.
اين گروه منافع و سرمايهها را از جاهای دوردست و دشوار و در بيابان و دريا و دشت و کوهسار و منطقه و نقاطی که مردم در آنجا مسکن گزيدند به شهرها میآورند که رفتن به آنجا دشوار است و جرئت میخواهد. بازرگانان مردمانی آرامند و با کسی نمیستيزند و آشتی میخواهند و فتنهای برنمیانگيزد. حاکم بايد به کار آنها رسيدگی کند چه آنان همشهری باشند يا در ديگر شهرها که مرکز کارگزاری حکومت توست به این شهر و آن شهر سفر میکنند و به فعالیت میپردازند.
در اين فراز از سياستنامه چند اصول عملياتی وجود دارد:
1. بازرگانان و صنعتگران مردمی آرامند و با کسی نمیستيزند و در امور اقتصادی خود آشتی میخواهند.
2. حاکم بايد هم خود به نيکی کردن به بازرگانان و صنعتگران اقدام کند و هم مردم را به اين امر فرا خواند تا گشایشی در زندگی مردم بهوجود آید.
3. بازرگانان و صنعتگران يا در سازوکار بازرگانیاند و يا به توليد میپردازند که هر دو مورد كاری پسندیده است.
4. اين گروه منافع، آسايش و راحتی مردم را تأمين میکنند و در خدمت مردمند.
5. حاکم بايد به امور اين گروه رسيدگی کند چه آنان همشهری او باشند يا ديگر شهرهايی که مربوط به کارگزاری حکومت اوست، زندگی کنند.
حکمت بیستوپنجم
اين حکمت به جلوگيری از اجحاف و احتکار در جامعه میپردازد.
در معامله بسياری از بازرگانان سختی و تنگدستی زننده دارند و به بخلی زشت گرفتارند و برای سودجويی بيشتر درصدد احتکار بر ميآيند. اين گروه به هر قيمتی که بخواهند کالای خود را میفروشند. از طرفی اين سودجويی و گرانفروشی زيانی برای همگان و عيبی برای حاکم و کارگزاران حکومتی در نظام حكمراني است.
حاکم بايد احتکار را منع کند تا عيبی بر جامعه تحميل نشود. پيامبر (ص) احتکار را منع فرمود و خريدوفروش آسان را میپذيرفتند و توصيه مینمودند که خريدوفروش آسان صورت گيرد و در جامعه زورگيری و تحميل قيمت نباشد. زيرا قيمت کالا بايد به ميزان عدل و با نرخی که نه به زيان فروشنده باشد نه خريدار انجام گيرد. اگر حاکم در زمانی احتکار را منع کند و در اين موقعيت کسی دست به احتکار زند، او سزاوار کيفر و عبرت ديگران است و حاکم در عين حالی که به او کيفر میدهد، نبايد در کيفر دادن زيادهروی و اسراف کند.
در اين حکمت سه نکته بيان شده است:
1. بهوجود آمدن احتکار و گرانفروشی زيان و عيبی برای همگان است.
2. حاکم بايد احتکار و گرانفروشی را كه براي جامعه زيانبار است منع کند و همه را به ميزان و عدل در خريدوفروش دعوت كند.
3. کسانی که در جامعه احتکار و گرانفروشی میکنند بايد کيفر داده شوند و در کيفر دادن نبايد زيادهروی صورت گيرد.
حکمت بيستوششم
اين حکمت در مورد رسيدگی به طبقه ضعيف جامعه است.
حاکم بايد حق طبقه پايين مردم را پاس بدارد. اين طبقه به لحاظ شخصيتی کسانیاند که در عين فقر، نيازمندی و گرفتاری چيزی از تو درخواست نمیکنند و بايد بهخاطر خدا حقی را که خدا به آنان داده و نگهبانی آن به حاکم واگذار شده از جانب حاکم پاسداری شود.
حاکم بايد بخشی از اين بيتالمال و غلههای زمينها را در شهرها به آنان واگذار کند و این بخشش بهصورتی باید عمل شود که دورترين آنان مانند نزديکترين بهنظر آيند. زيرا همه مردم در بيتالمال سهم برابر دارند و رعايت حقوق هر يک از شهروندان بهعهده حاکم است.
حاکم نبايد با فرو رفتن در نعمت موجب شود که از پرداختن به آنان باز داشته شود. از طرفي در مورد کارهای کوچک بايد مانند کارهاي بزرگ عمل شود و بهخاطر کار بزرگ ضايع نگردد. زيرا حاکم در ضايع کردن کار کوچک بهخاطر کار بزرگ معذور نيست و نبايد در مورد کارهای آنان دريغ ورزد و غفلت نمايد يا سيمای خود را برافروخته نشان دهد. بنابراين حاکم بايد به کسانی نظاره کند که به او دسترسی ندارند و کارهای آنان را رسيدگی کند.
حاکم بايد کسانی را که در چشمان عمومي خوار بهنظر میرسند و مردم آنان را کوچک بهشمار میآورند، کسی را که به او اعتماد بیشتر دارد برای تفقد آنان بفرستد، البته کسی که خداترس و فروتن باشد تا درخواستهای آنان را به حاکم برساند. يعنی حاکم چنان با اين گروه از مردم رفتار کند که در روز واپسين معذور باشد، زيرا اين مردم به انصاف نيازمندتر از ديگرانند. از طرفی حاکم در بهجا آوردن حق همه بايد چنان تلاش کند که در پيشگاه خدا عذر او پذيرفته شود.
حکمت بيستوهفتم
اين حکمت به امور يتيمان و سالخوردگان اختصاص يافته است.
حاکم بايد از يتيمان مراقبت کند و امور آنان را بهعهده گيرد و آنان را فراموش نکند. همچنين بايد از کهنسالانی که چارهای ندارند و درخواست نمیکنند مراقبت نمايد تا حق آنان ضايع نگردد. يعني حاكم بايد با مراقبت از طبقه ضعيف جامعه از ضايع شدن حق آنان جلوگيري كند.
اگرچه انجام اين کار برای حاکمان و کارگزاران حکومتی سنگين و گرانبار است، ولی در عين دشواری بايد حق تمام آنان ايفا شود و چيزی فروگذار نشود، البته گاهی خدا حق را برای مردمی که در جستجوی عافيت باشند آسان میگرداند. اين گروه خود را به شکيبايی وا میدارند و درباره خويش به وعده راست خدا اطمينان دارند.
حکمت بيستوهشتم
در اين حکمت به ارتباط مستقيم حاکم با مردم و احقاق حقوق آنان بحث میشود.
حاکم بايد برای احقاق حق مردم ارتباط مستقيم با آنان داشته باشد. او بايد زمان خود را به تناسب نياز مردم تقسيم کند تا بتواند همه امور آنان را رسيدگی نمايد. يعنی حاکم بايد مديريت در زمان داشته باشد تا اعمال مديريت در سازمان حکومت به شکل مناسب صورت گيرد.
حاکم بايد بخشی از زمان خود را به کسانی اختصاص دهد که به او نيازمندند و از او خواستههایي دارند. او بايد بخشی از وقت خود را برای کار آنان آزاد كند و در مجلس عمومی بنشيند و در آن مجلس در برابر خدايی که او را آفريده فروتن باشد. در اين موقع سپاهيان، ياران نگهبان و پاسبانان بايد از مردم دور باشند تا هر کس بهصورت مستقيم با حاکم گفتگو كند و دچار درماندگی و گرفتگی گفتار نشود.
امام علی(ع) میفرمايد: من از رسول خدا (ص) شنيدم که فرمود: زمانی امتی پاکيزه میشود که امت حق ضعيفان و ناتوانان را بدون ترسی در گفتار و نگرانی داشتن از توانا بستانند. از طرفي زمانی که آنان خشونت و درشتی میکنند یا درست سخن نمیگويند، حاکم بايد این امر را بر خود هموار نمايد و تحمل کند و بايد تنگخويی و بیحوصلگی را بر خود دور سازد تا خودبزرگبينی از او دور شود و خدا به اين وسيله درهای رحمت خود را به روی او بگشايد و او را پاداش فرمانبری ببخشايد. يعنی حاکم آنچه را که میبخشد بايد چنان بخشيده شود که بر او و ديگران گوارا شود. پس آنچه از آنان باز میگيرد بايد با مهربانی و پوزشخواهی همراه باشد و از سختگيري بپرهيزد.
حکمت بيستونهم
اين حکمت درباره رسيدگی به مشکلات مردم و انجام بهموقع کارهای حکومتی است.
امام علی(ع) در اين حکمت به دو نکته اساسی اشاره کرده است:
الف) رسيدگی به مشکلات مردم،
ب) انجام بهموقع کارهای حکومتی.
بهويژه پارهای از کارهاي اساسي مردم بهعهده حاکم است كه او بايد آنها را انجام دهد. يعني حاکم بايد به امور کارگزاران پاسخ دهد و چنانچه مشکلی بهوجود آيد، آن را مرتفع سازد. مانند زمانی که نويسندگان حکومتی از نوشتن مسائل حکومتی ناتوان باشند و نتوانند مطالب را برسانند، خود بايد اقدام كند.
نکته دوم برآورده کردن نياز مردم در روزی است که به حاکم برای انجام عرضه میشود. اگر کارگزاران حکومتی در انجام تقاضای مردم عذر آورند و کار را در همان روز انجام ندهند، او بايد خود انجام دهد. زيرا برای هر روز کارويژه آن روز وجود دارد و اگر بهموقع انجام نشود با کار فردا تداخل ايجاد میشود و در نتيجه اصل کار يا انجام نمیشود و يا به کجی راست میشود.
حکمت سیام
اين حکمت به تعيين زمان خاص از جانب حاكم برای عبادت و اعتدال در انجام واجبات مربوط میشود.
حاکم بايد در ارتباط خود با خدا بهترين زمان را اختصاص دهد. اگرچه همه کارها برای اوست و همه چيز به او باز میگردد، ولی تعيين زمان ويژه مناسبتر است. زيرا انسان کارهايی را که برای انجام وظيفه انجام میدهد برای اوست. اگر قصد او درست باشد و مردم بهواسطه کار او از آسايش بهرهمند شوند، کاری برای خداست.
حاکم دو بدهکاری بر شانه دارد: يکی بدهکاری خدا و ديگر بدهی مردم است. او بايد در دين خود با خدا اخلاص پيشه كند تا به پاكي برسد. او اين عمل را بايد با واجباتی که خاص خداست، انجام دهد که اخلاص تنها با اين شيوه ميسر میشود. پس بخشی از شب و روز خود را مستوجب پرستش خدا گرداند تا به خدا نزديک شود و به درستی عبادت را به انجام رساند، هرچند بدن او در اين راه فرسوده شود و او بايد بدون کاهش و نقصانی آن امور را انجام دهد.
از طرفي حاکم اسلامی بايد با مردم چنان نماز بگذارد که نه آنان را متنفر کند و نه پراکنده سازد و نه نماز را ضايع گرداند. شايد در ميان مردم کسی باشد که بيمار است يا نيازی دارد و گرفتار است و بنابراين بايد به حال او توجه کند. در ادامه اشاره نموده زمانی که رسول خدا (ص) مرا به يمن فرستاده، پرسيدم چگونه با مردم نماز بگذارم، فرمود: در حد توانايی ناتوانان مردم نماز گذارده شود و نماز گذاشتن تو برای مؤمنان رحمت آورد.
حکمت سیويکم
اين حکمت درباره زيانهای جدايی حاکم از مردم است.
جدايی حاکم از مردم موجب بهوجود آمدن زيان در جامعه سياسي میشود. حاکم بايد خود را در ميان مردم قرار دهد و از جمعيت مردمی پنهان نشود. اگر حاکمی خود را از مردم پنهان کند، نشانه تنگخويی و اطلاع اندک در امور حکومتی و حاكميتي است. زيرا نهان شدن حاکم از مردم موجب میشود که آنان آنچه را بايد بدانند، از آنان پوشيده بماند و از دانستن آن بازمانند. در اينصورت نزد مردم کار بزرگ که حاکم انجام داده كوچك بهشمار میآيد و کارهای کوچک بزرگنمايی میکند و بنابراین زيبا در چهره زشت و زشت زيبا مینمايد و باطل به لباس حق درمیآيد.
حاکم به لحاظ ويژگیهای انسانی مانند انسانهای ديگر است که اگر مردم چيزی را از او پوشيده نگه دارند، نسبت به آن بیاطلاع میماند. زيرا حق نشانهای ندارد تا بهواسطه آن راست از دروغ شناخته شود. حاکم مانند يکی از دو فرد خواهد بود. يا کسی که نفس او در اجرای حق سخاوتمند است. در اينصورت چه اصراری که از مردم روی بگرداند و خود را از حق واجبی که میبخشد و کار نيکی که برعهده گرفته بپوشاند. يا به بازداشتن حق گرفتار شده است. در اينصورت مردم از بخشش حاکم نااميد ميشوند و خود را از درخواست كردن چيزی از او بازمیدارند. از طرفی درخواستها و نيازمندیهای بيشتر مردم بر حاكم هزينه و رنجی ندارد و آن شکايت از ستمی است که بايد رسيدگی شود و يا انصاف خواستن در معاملهای است که بايد از اجحاف جلوگيری شود.
حکمت سیودوم
اين حکمت به دادگری و جلوگيری از سوءاستفاده نزديکان حاکم مربوط میشود.
حاکم بايد به عنوان يک اصل در جلوگيری از سوءاستفاده نزديکان دادگری کند. زيرا هر حاکم و کارگزاری نزديکان، همراهان و خويشاوندانی دارد که در آنان ويژگیهايی وجود دارد که عبارتند از:
1. روحيه انحصارطلبی و زيادهخواهی،
2. گردنفرازی و خود برتربينی،
3. تجاوز و دخالت بیمورد در کارها،
4. فقر انصاف در معامله.
ريشه ستمِ نزديکان و خويشاوندان بايد از بُن کنده شود. يعنی به هيچيک از اطرافيان و حاميانت که در پيرامون تو قرار دارند، زمينی واگذار نشود تا در تو طمع کنند و پيمانی با آنان بسته نشود که مجاوران آنان دچار زيان شوند. زيرا آنان با بهرهای که از آب دارند يا کاری را که بايد با هم به انجام رسانند، رنج و هزينه آن را برعهده ديگران قرار ميدهند. در اينصورت سود آن بخشش بر آنان گوارا میگردد و در دنيا و آخرت عيب آن بر تو میماند. يعنی آنان از نام تو برای نان خود استفاده میکنند که نفعی برای تو ندارد.
حاکم بايد حق را از هر کس که باشد برعهده گيرد و در اين رابطه تفاوتی در نزديک و آشنا و ملازم حق يا دور و بيگانه نگذارد. او بايد در اين راه شکيبايی پيشه کند و آن را بهحساب خدا بگذارد، هرچند اين رفتار با خويشاوندان و اطرافيانش باشد. زيرا عاقبت اين کار با همه دشواری که در پی دارد، پايانش پسنديده است.
اگر مردم گمان کنند که تو بر آنان ستم کردی بايد عذر تو بهصورت آشکار با آنان در ميان گذاشته شود. در اين کار بايد برای آنان روشنگری شود تا آنان از بدگمانی بيرون آيند. در اين رفتار حاکم بايد نفس خود را به حق و عدل رياضت دهد و با مردم مدارا کند و با عذری که میآورد به آنچه که بخواهد میرسد و آنان را به سمت حق دعوت کردن صواب است.
حکمت سیوسوم
اين حکمت به صلحگرايی و عمل به معاهدات صلح میپردازد.
حاکم بايد با عمل به معاهدات صلح شيوه صلحگرايی را دنبال کند. اين اصل و عمل به آن نشان اهميت اساسی در اصلاح جامعه انسانی دارد. اگر دشمنی حاکم را به صلح دعوت کند و رضايت خدا در آن نهفته باشد، او بايد آن را بپذيرد. اگر ميان دو دشمن آشتی بهوجود آيد، موجب آسايش سپاهيان میشود و حاکم را از اندوه رهايی میبخشد و شهرها ايمن میگردد. البته پس از بهوجود آمدن آشتی هرگز نبايد دشمن را دستکم گرفت که او تلاش میکند به تو نزديک شود تا تو را غافلگير کند و بر تو چيره شود. پس حاکم بايد در مراودت حکومتی دورانديشی و احتياط پيشه کند و با متهم کردن خوشبينی به راه خوشگمانی نرود.
اگر حاکمی با دشمن خود پيمانی بسته و در حکومت خود به او امان داده به عهد خود بايد وفا کند و آنچه را که برعهده گرفته رعايت کند و نسبت به آنان امانت نگه دارد و خدا را مانند سپری در برابر پيمان قرار دهد تا پيمان محفوظ بماند. مردم در هيچ چيزی مانند احترام کردن و وفای به عهد سخت همداستان و يکصدا نيستند و آنان با همه گوناگونی و اختلافنظرهای پراکنده، در اين دو خصلت بر ديگر واجبهای خداوند همداستان و يکصدايند.
مشرکان نيز مانند مسلمانان وفای به عهد را ميان خود لازم میدانند و آنان نیز بدفرجامی و پايان ناگوار پيمانشکنی را دريافتند. پس حاکم آنچه را که بهعهده گرفته نبايد خيانت کند و نبايد پيمان خود را بشکند و نباید دشمن را در پيمان خود فريب دهد و بداند که فقط نادان بدبخت بر خدا دليری میکند.
حاکم بايد از اينکه خود در امنيت و آسايش قرار گيرد و امنيت و آسايشی برای ديگران نباشد، پرهيز کند. زيرا او بايد رحمت، امنيت و آسايش را در ميان تمام بندگان خدا قرار دهد و مانند حريمی استوار سازد تا مردم با استواری آن بيارامند و در کنارش زندگی نمايند.
در پيمان سه ويژگی بايد رعايت شود و دو طرف بايد به آن وفادار باشند:
الف) در پيمان خيانت نشود،
ب) در پيمان هرگونه فريبگرايی ممنوع است،
ج) در پيمان بيان صراحت بايد وجود داشته باشد تا ضرورتی برای تأويل آن بهوجود نيايد.
اگر پيمانی استوار و برقرار گرديده نبايد برای بر هم زدن آن خلاف معنای لفظ مبنای داوری قرار گيرد و صراحت لفظ برای بيان مقصود کافی است. يعنی نبايد سختی پيمانی را که خدا بر گردن حاکم نهاده موجب برهم زدن ناحق آن پيمان گردد. زيرا شکيبايی حاکم در کار دشواری که در آن گشايش اميدواری و پايان نيکويش را انتظار میکشد، بهتر از فريبی خواهد بود که از بازخواست آن میترسد. اگر حاکمی عهد و پيمان بشکند، خدا در دنيا و روز واپسین چنان از او بازخواست خواهد کرد که نتواند درخواست بخشش کند.
حکمت سیوچهارم
در اين حکمت به پرهيز از خونريزی تأکيد شده است.
حاکم بايد از خونريزی پرهيز کند. زيرا انسان را چيزی مانند ريختن خون ناحق و ناروای مردم به کيفر نمیرساند. از طرفی ريختن خون ناحق گناه را بزرگ میکند و نعمت را از ميان میبرد و رشته عمر را میگسلد.
خداوند در روز واپسين نخستين داوری که میکند، درباره خونهايی خواهد بود که از يکديگر ريخته شده است. در اينصورت بنای حکومت با ريختن خون حرام و نامشروع استوار و نيرومند نمیگردد و خون به ناحق ريختن موجب ناتوانی و سستی بنيان حکومت میشود و دولت را از صاحب آن میگيرد و به ديگری واگذار میکند. پس اگر کسی به ناحق و به عمد در حکومت تو کشته شود، برای تو نزد من و خدا عذری نخواهد بود و چنين عملی قصاص دارد.
اگر حاکم دچار تندروی و اشتباه شود و تازيانه يا شمشير از دست او بيرون رود و به کسی آزار برساند، بايد بهای تازيانه و شمشير زدن پرداخته شود. او نبايد احساس کند که بهواسطه بزرگی دولت و قدرت خود برتر از ديگران است و یا احساس کند که خونهای کشته شده را به خاندان آنان نپردازد. زيرا در حکومت اسلامی همه مردم نسبت به قانون برابرند و اعمال قانون در جامعه اسلامي برای همه مردم يکسان صورت میگيرد.
حکمت سیوپنجم
اين حکمت به دوری از خودپسندی مربوط میشود .
حاکم بايد از خودپسندی بپرهيزد و بر چيزی که موجب خودستانی میشود، تکيه نکند. زيرا علاقمندی به ستايش و استقبال کردن از چاپلوسی از مهمترين راههای نفوذ شيطان در وجود آدمي است. از طرفي شيطان بهواسطه اين دوستی عمل نيکوکاران را نابود میکند.
حاکم صالح بايد به جای خودپسندی خودسازی انجام دهد. اين روش موجب میشود که از نفوذ شيطان در وجود خود بکاهد و عمل صالح او پايدار بماند.
خودپسندی حاکم تمهيدی برای خودستانی او است. اين دو از مهمترين عوامل نفوذ شيطان بهشمار میآيند که اعمال نيکوی او را از ميان برمیدارند. بنابراين حاکم صالح بايد بهجای خودپسندی، خودسازی پيشه کند تا با از ميان برداشتن نفوذ شيطان اعمال صالح او پايدار بماند.
حکمت سیوششم
اين حکمت در ارتباط با اجتناب از منتگذاری و وعدههای بیمورد است.
در اين حکمت خوانده میشود که حاکم بايد از منتگذاری و وعدههای بیمورد به مردم اجتناب ورزد. او نبايد انتظارها را چنان بالا ببرد که از عهده انجام آن ناتوان باشد، زيرا نيکی او با مردم موجب نمیشود که به آنان منت بگذارد. همچنين آنچه را که در حق مردم انجام داده نبايد بزرگنمايی کند. پس حاکم هم نبايد وعده بیمورد دهد، هم به مردم منت نگذارد و هم در مورد کارهای خود بزرگنمايی نکند.
حاکم بايد هر وعدهای که به مردم داده عمل كند و برخلاف وعدههای خود کاری صورت ندهد. اگر حاکمی بر مردم منت بگذارد، منزلت نيکی را از ميان میبرد و احسان را بیارزش جلوه میدهد. چنانچه حاکم کار انجام شده را بزرگ نشان دهد، نور و روشنايی حق را خاموش میگرداند. در اينصورت عمل کردن برخلاف وعده موجبات خشم خدا و مردم را برمیانگيزاند. زيرا خداوند فرمود: کسی که چيزی بگويد و به آن عمل نکند، دشمني بزرگ نزد خداست.
حکمت سیوهفتم
اين حكمت به موقعشناسی و واقعنگری حاکم در حوزه حکومتی ميپردازد.
اين حکمت در واقعيت عملي تأمل راهبردی در موقعشناسی و واقعنگری حاکم در امر حکومت و سازمان حكمراني است. زيرا او برای پيشبرد امور حکومتی بايد با دو استراتژی موقعشناسی و واقعنگری اقدام کند تا تعارضی را بهدنبال نداشته باشد.
در اين حکمت چهار اصل اساسی در نظام حكمراني مورد توجه قرار گرفته است:
1. از شتاب کردن در کارهايی که انجام آن نرسيده، پرهيز شود.
2. زمانی که انجام کاری فرا رسيده سستی نکند و با شجاعت اقدام كند.
3. زمانی که ضرورت انجام کاری آشکار شود، نبايد لجاجت و ستيزگی کرد و بهکلی از سستی ورزيدن بايد اجتناب ورزید.
4. هر کاری در جای خود بايد گذاشته شود و بهنگام انجام گيرد.
اگر حاکمی با توجه به اين چهار اصل عمل کند و اعمال حکمرانی خود را شکل دهد، سازمان حکومت و حكمراني او برپايه موقعشناسی و واقعنگری خواهد بود. چنانچه از اين اصول در اعمال حکومتی گذر کند، بنياد سستی از حکومت در جامعه حكومتي برپا کرده است.
حکمت سیوهشتم
این حکمت در ارتباط با اجتناب حاكم از سوءاستفاده كردن قدرت حکومت و خشم گرفتن بر مردم است.
امام علی (ع) در اين حکمت حاکمان را از دو چيز منع کرده است:
الف) سوءاستفاده از قدرت حکومت،
ب) خشم گرفتن بر مردم.
از نظر امام علی (ع) حاکم نبايد چيزی را که بهره همه مردم در آن يکسان است به خود اختصاص دهد، زيرا او بايد از چيزی که توجه به آن لازم است و در ديدهها نمايان است، دوری کند.
اگر حاکم چيزی را به زور از مردم گرفته باشد از او برای مردم بازستانده میشود. زيرا حاكم نبايد از قدرت سوءاستفاده كند و او در حكم هر شهروند ديگری است و اگر چيزي را از مردم گرفته باشد از او ستانده ميشود. امام علي (ع) ميفرمايد: در اين وضعيت به زودی پردههای اعمال از پيش ديده فرو میافتد و مردم داد از حاکم میستانند و به ستمديده میرسانند.
حاکم بايد جلودار خشم و غضب خويش باشد و نسبت به مردم تندی و سرکشی نکند و دست به حمله و يورش پيشدستانه نزند. او بايد تيزی و شدت زبان خود را نگه دارد و از همه اين امور خودداری کند تا به حکمت آراسته شود.
حاکم بايد از گفتن سخن نسنجيده دست بردارد و فردی خود نگهدار باشد و شتابزدگی پيشه نکند و در تهاجم و يورش تأخير كند تا خشم او آرام شود. اگر حاکمی چنين شيوهای را برگزيند، قدرت اختيار بهدست میآيد. البته انسان زمانی چنين قدرتی بر خود پيدا میکند که راه بازگشت به سمت پروردگار هستی را بسيار به ياد آورد و بداند که راهی جز بازگشت به سمت او وجود ندارد و همه امور به سمت او باز میگردد كه آغاز و انجام هر چیز از او و به اوست.
حکمت سیونهم
این حکمت درباره استفاده حاکم از گفتار و تجارب گذشتگان است.
اين حکمت درباره تجربهها و گفتههايی است که از گذشتگان برجای مانده و حاکم بايد از آنها بهصورت پايه در کارهاي حكومتي استفاده کند. زيرا حاکم با يادآوری از کسانی که در گذشته بودهاند بهدست ميآورد كه بر آنان چه گذشته است. يعنی او بايد تاريخ مردم را بشناسد و آن را در دوره خود بازشناسی و بازيابی كند. بهويژه برای حاکم در چند مورد يادآوری گذشته اصلي لازم است:
1. حکومت عدلی که برپا کردهاند.
2. سنت نيکويی که بنيان نهادهاند.
3. اثری که از پيامبر (ص) بهجا مانده است.
4. واجبی که در کتاب خداست.
در اين فراز توجه به حکومت عدل موجب ميشود كه حاکم را به برپايی چنين حکومتی تشويق شود و سرمشق اوليه مناسبی برای اعمال حکمرانی او به وجود آيد. زيرا فهم سنت نيکوی گذشتگان موجب خواهد شد که او سازههای حکومت خود را بر اين سامانه بنيان نهد. از طرفي دريافت ميراث نبوی او را به ميانهروی در امور حکومتی و توجه به خدا میخواند. پس پاسخگويی حاکمان به واجباتی که در کتاب الهی به آنها اشاره شد برای حاکم اسلامي امکانی فراهم میآورد که خود نيز به چنين شيوه معقولی اقدام كند.
حاکم بايد به شيوهای که ما در کشورداری با مردم رفتار کرديم، اقتدا كند. او بايد در پيروی از هر چيزی که در اين سياستنامه ـ عهدنامه ـ وجود دارد و بهعهده او واگذار شده بکوشد. در اين سياستنامه ـ عهدنامه ـ من برهان را بر حاکم به استواری تمام کردم تا هنگامی که نفس او در پی هوای خود میشتابد، بهانهای نداشته باشد.
حکمت چهلم
در اين حکمت به توجه حاكم به پروردگار برای طلب سعادت و انجام مسئوليت اشاره شده است.
امام علی (ع) در پايان اين سياستنامه اشاره كردند که من از خدای متعال میخواهم که با رحمت فراگير و قدرت بزرگ خود بر انجام هرگونه درخواست که خشنودی او در آن است به من و تو توفيق دهد.
در اين حکمت امام علي(ع) به چند نکته اشاره كرده است:
1. از رحمت گسترده خدا و قدرت عظيم و بیپايانش کمک میگيرد که خواستههای ما را عنايت فرمايد.
2. من و تو را در هر چه رضای او در آن است، در داشتن عذر آشکار نزد او و آفريدهاش موفق کند.
3. نام نيک ميان بندگان و کار نيکو در کشور از ما برجای ماند.
4. نعمت خود را بر ما تمام و بزرگواری خود را دو چندان نمايد.
5. از ذات اقدس میخواهد که پايان زندگی خود و حاکم را با سعادت و شهادت تمام نمايد.
6. بهطور قطع همه انسانها به سمت او بازگشت خواهند کرد.
7. درود بر رسول خدا (ص) و اولاد پاک و پاکيزه او.
نتيجهگيري
عصاره سياستنامه امام علي (ع) در سه محور ‹‹اخلاقي، اجتماعي و سياسي›› تنظيم شده است:
سياستنامه اخلاقي: مردم را به اطاعت از خدا در همه چيزها و پيروي از دستورات و سنتهاي الهي، رحمت و محبت نسبت به مردم، بخشش و چشمپوشي از اشتباه مردم، حُسن ظن داشتن با مردم، عيبجويي نكردن از مردم و دور كردن عيبجويي از خود، پرهيز كردن از سخنچين، آماده كردن نفس خود براي احترام به حق، شادمان نشدن از كيفر بدكاران، اختصاص دادن زمانهايي براي ارتباط با خدا، وفادار بودن به وعدهها، مهار كردن زبان دعوت كرده است.
سياستنامه اجتماعي: حاكمان اسلامي را حقمدار، عدلپيشه، تأمينكننده رضايت مردم، بيان حق در هر وضعيت، بيتوجهي به امور زشت، مرتفع ساختن نيازمنديهاي مردم، با مردم بودن و اطلاع از امور آنها، پرهيز از خويشاوندسالاري و منت نگذاشتن به احسان مردم خواسته است.
سياستنامه سياسي: تجميعي از مشورت نكردن با افراد بخيل، ترسو و طمعكار، يكسان نبودن نيكوكار و بدكار، نشكستن سنتهاي معقول جامعه، رسيدگي درباره وظايف و انجام كارها و صفات كارگزاران، پرسيدن از كارهاي خود و پاسخ دادن به آنها، شتابزده عمل نكردن در امور كشورداري، برتري دادن كشف حقيقت به جاي لجاجت، همسان بودن در امور مساوي و برتري نداشتن كسي بر كسان ديگر، پذيرش مسئوليت و به فراموشي نزدن خود است.
منبع
فیضالاسلام، نهجالبلاغه، نامه 53.